عرايض
صفحه اصلی | آرشيو | فرستادن نظرات | عکس

         عرض کنم خدمتتون که ...



Thursday, October 31, 2002

٭ 
حجت بر همه ما تمام است.
(در ادامه مطلب 4 شنبه) هميشه هستند کسانی که با وجود شرايط مشابه و فراهم بودن زمينه، راه خطا را نرفته اند. هيچ جرمی بر مجرم بخشيده نميشود بدليل اينکه ديگری زمينه اش را فراهم کرده و من که امروز خطايی را بدليل فراهم شدن شرايطش توسط ديگری کوچک جلوه ميدهم، ناخواسته زمينه تکرار مجددش را در فردا فراهم می آورم.



٭ 
اين چند روزه نتونسته بودم وبلاگها رو بخونم يا چيزي بنويسم ولي امروز در يكي از وبلاگها برخوردم به مطلبي در مورد همبلاگي خودم - رضا - كه واقعا” از نويسنده اش انتظار نداشتم در مورد ديگران اينطوري قضاوت كنه!
نمي خواستم چيزي بگم ولي نشد.
فقط همينقدر بگم : كاش تا وقتي آدمها رو درست نشناخته ايم در موردشون به راحتي قضاوت نكنيم. رضا خيلي هم با احساس است و معاشرت باهاش خيلي هم لذت بخشه . اصلا” اونجوري كه شما نوشته ايد نيست! فقط مثل خيلي هاي ديگه بي پروا نيست. براي خودش عقايد و چهارچوب خاصي داره كه من فوق العاده هم براي اين طرز فكر و رفتارش احترام قائلم. آره! اون مثل همه نيست ولي هيچ كس هم مثل اون نيست!
ضمنا” دليلي نداره كه همه آدمها مثل هم باشند يا احساساتشون رو به يك طريق نشان بدهند يا از هر چيزي كه بقيه خوششون مياد خوشششون بياد.
من خودم هيچ وقت حاضر نيستم برم كنسرت آدمي مثل عصار و واقعا” تعجب كردم كه مردم بلند شدند رفتند كنسرتش و اونجوري هم ازش استقبال شد! جاي تأ سفه! همينه كه اينجور آدمها توي جامعه ما اينقدر راحت ميرن بالا و خودشون رو جا مي كنند، چون مردم يا نمي فهمند يا اهميتي نمي دهند كه يه هنرمند(!) چه شخصيتي داره و فقط به كارش اهميت ميدهند ولي براي من اين چيزها مهمه.اينجور آدمها رو بايد تحريم كرد، نبايد رفت برنامه هاشون رو ديد تا بفهمند كه اينجوريام نيست و مردم دورويي رو تشخيص مي دهند! بايد بفهمند كه نميشه مردم رو با چهار تا آهنگ گول زد!


بنفشه



........................................................................................

Wednesday, October 30, 2002

٭ 
يکم- الف، ج را اعدام کرد. خيلیها گفتند چه تلخ که فرصت جبران اشتباه از ج گرفته شد. ملعونا الف.
دوم - ب، ج را اعدام کرد. خيليها گفتند چه تلخ که ب را به جايی رساندند که ج را اعدام کرد. مظلوما ب.
توضيح: ب و ج هر دو يکنفر هستند. اما کسی ب را برای اعدام ج مواخذه نکرد و من نفهميدم چرا خيلی از خيليهای يکم همان خيليهای دوم هستند.



٭ 
خودم را نساخته ام چون
از کمک به ديگری نتيجه ميگيرم انسان خوبی هستم
و از استدلال غلط ديگری حس ميکنم عاقلم
و برای هر کاری که ميکنم پر توقع به انتظار پاسخ مينشينم
و برای چيزی که کم از آن ميدانم حکم قطعی صادر ميکنم
و خود را نساخته به فکر اصلاح ديگران افتاده ام.....
هرچه تلاش کنم هيچکس اصلاح نخواهد شد، هيچ باغی آباد نخواهد شد و هيچ قدرتی پيدا نخواهد شد اگر من خودسازی نکرده باشم.



........................................................................................

Monday, October 28, 2002

٭ 
از محل كارم تا مجموعه ورزشي مجاور آن تنها 10 دقيقه راه است.
از محل سكونتم تا بزرگترين مركز كتاب تهران تنها 20 دقيقه پياده راه است.
از محل سكونتم تا يك پارك بزرگ و سر سبز تنها 10 دقيقه پياده راه است.
از محل سكونتم تا 14 سالن سينمايي كه در نزديكي آن هستند تنها از 10 تا 30 دقيقه راه است.
از محل سكونتم تا 4 موزه و نگارخانه نزديك آن تنها از 5 تا 15 دقيقه راه است.
اما... من ورزش نميكنم. كتاب نميخوانم. به پارك و موزه و سينما نميروم. كسي ميداند چرا؟



........................................................................................

Friday, October 25, 2002

٭ 
هر دومان فارسی حرف ميزنيم. هر دومان فارسی مينويسيم. هر دومان فارسی ميخوانيم. هر دومان همديگر را کمی ميشناسيم. نه اينقدر که از جيک و پيک هم با خبر باشيم. اما هر دومان دوست داريم جيک و پيک آن يکی را بدانيم. و البته او چيزی از من نداند بهتر است. هر عمل آن يکی را هر جور دوست داشتيم معنا ميکنيم. هر دومان فکر ميکنيم خيلی با هم دوستيم پس حق داريم گير بدهيم به آن يکی. لابد داريم شوخی ميکنيم. از قضا هر دومان خيلی هم با مزه ايم و خيلی هم با هم نداريم. پس هر چه خواستيم ميتوانيم بگوييم. تازه به ديگران هم ميتوانيم بگوييم. چون ما همه مان با هم خيلی دوست و خيلی نداريم. پس همه مان بايد بدانيم که من فهميدم اوضاع از چه قرار است. هر دومان....
گاهی فکر ميکنم به اينکه چرا بعضی از جمعهای وبلاگی اينقدر با هم ميپرند که انگار پيش از اين دوستی نداشته اند يا دوستان وبلاگيشان با دوستان ديگرشان خيلی متفاوتند. شايد يک جواب هم اين باشد که در اين شکل دوستی خيلی در کار هم فضولی نميکنند.



٭ 
من كه از بازترين پنجره با مردم اين ناحيه صحبت كردم
حرفي از جنس زمان نشنيدم .


هيچ چشمي، عاشقانه به زمين خيره نبود .

كسي از ديدن يك باغچه مجذوب نشد .

هيچكس زاغچه اي را سر يك مزرعه جدي نگرفت .

من به اندازه يك ابر دلم ميگيرد ...



بنفشه



........................................................................................

Wednesday, October 23, 2002

٭ 
بي چشم و رو
او آمد. او از پشت كوه آمد. او پياده آمد. او با شلوار پاره آمد. موقع آمدن با ملايمت سئوال ميكرد. وقتي ميپرسيدي جواب ميداد. وقتي حرف ميزد دوستانه حرف ميزد....
او رفت. او پشت ديوار رفت. او با اتومبيل رفت. او با كت و شلوار رفت. موقع رفتن با تحكم سئوال ميكرد. وقتي ميپرسيدي به روي خودش نمي آورد. وقتي حرف ميزد آمرانه حرف ميزد...
همان بهتر كه رفت.



٭ 
...
همتي هست اگر،
با من و توست

تا در اين خشك كوير
از دل سنگ بر آريم آبي

كسي از غيب نخواهد آمد
در من و توست اگر مردي هست
با توام، اي دلبند
سوي ابري كه نخواهد امد
و نخواهد باريد
چشم اميد مبند
...

( زنده ياد ”حميد مصدق” )


بنفشه



٭ 
"آنان که در خانه مانده اند بر پيمان خويش!"

با همه وجود از خواندن اين مطلب جناب طوطي عزيز- آنسوي مه - لذت بردم. اين بار اين منم كه بايد به شما بگم: آفرين! آفرين بر اين حس زيباي قدرشناسي! و احساس قشنگي كه نسبت به ايران داريد. براي من بسيار قابل احترام است.

هميشه فكر ميكنم چرا بعضي از ما ها، تقصير همه كم و كاستيها و معضلات موجود را گردن ايران مي اندازيم؟!
چرا بجاي متهم كردن ايران ، فكر نميكنم كه اگر هم اين همه نابساماني و بدبختي توي اين كشور وجود دارد، تقصير من و تويي است كه ساكت نشسته ايم و هيچ اعتراضي نمي كنيم! چرا به اين فكر نميكنم كه تا وقتي من شهامت اين را ندارم كه براي خواستن طبيعي ترين حقوق خودم، به اعتراض برخيزم و وقتي هر بي حرمتي و حق كشي را مي پذيرم و زير بار هر حرف زوري ميروم ، هر بلايي هم كه سرم مياد، تقصير خودمه؟!
مني كه نشسته ام سر جاي گرم و نرم خودم و فقط به فكر منافع شخصي خودم هستم و آماده هيچ گونه فداكاري و از خود گذشتگي براي ميهن و مردم كشورم نيستم، چطور به خودم اجازه ميدهم كه از ايران توقعي داشته باشم؟ چطور به اين راحتي مي شينم و شعار ميدم؟! و چه خودخواهانه است كه همه تقصيرها را گردن ديگران بيندازم!
* براي جلوگيري از هر گونه سو، تفاهم احتمالي، همينجا بگم كه من منظورم به هيچ شخص خاصي نيست، بلكه اول از همه به خودم، و بعد هم به همه آنهايي است كه فقط شعار ميدهند و به اين وسيله از زير بار مسؤوليتي كه خواه ناخواه بر گردنشان هست، شانه خالي ميكنند.
گيرم كه تونستيم ديگران را گول بزنيم،خودمان را چي؟! آيا ميتونيم خودمون رو هم گول بزنيم؟!
ضمنا” اضافه ميكنم كه مطلب طوطي عزيز، تنها بهانه اي بود براي من كه اين بحث را پيش بكشم و آوردن مطلب ايشون در اينجا، به معني اين نيست كه ايشون هم بايد حرفهاي من را تأييد كنند.


بنفشه



........................................................................................

Tuesday, October 22, 2002

٭ 
اين مسأله قابل حل نيست. و هرگز نخواهد بود.ما هر چيز زيان آوري را مي پذيريم،چون راه ديگري نداريم .
آن شب ،بعد از رفتن تو، ادامه شب را بخاطر تو گريستم.
ميگذاريم چيزي كه بخشي از رابطه بين انسانهاي عادي و پرشور است، از كنار ما بگذرد.
نمي توانم به ياد بياورم، آيا آنچه رخ داد،تصادفي بود؟
اگر احساساتي و حساس نباشيم،مي توانيم آنچه را كه رخ داد، فراموش كنيم. اما...
به آنچه در طول {اين مدت} رخ داد،خواهم انديشيد ،چرا كه - همان گونه كه در زندگي هر كسي هست - بسيار مهم و بنيادي است.
و به اين نتيجه رسيدم كه تو و من،ديگر نبايد درباره اين موضوع صحبت كنيم، چون براي بيان هر احساس خود آزاد نيستيم.(!)

(بخشي از نامه ”جبران” به ”ماري هسكل”) - براي تو!



بنفشه



٭ 
گداخت جان كه شود كار دل تمام و نشد
بسوختيم در اين آرزوي خام و نشد...


بنفشه



٭ 
به احساس ميگويم تا از دل نجوشد، و به اشک که چشمانم را نشويد، و به دهان که هر کلامی را نگويد. گامهايم را خواهم گفت تا راه ديگری بيابد، و بازوانم را که در حد توان بار بر دوشم کشد. خوشبختیت آرزوی منست و من بر اين آرزو ناتوان مانده ام. خوشبخت باشی...



٭ 
گذر عمر چه کُند
آرزو ليک چه تيز است و چه تند
شب بيايد بزند ساعت زنگ
روزها رفت و مرا هست درنگ



........................................................................................

Monday, October 21, 2002

٭ 
«توجيه» را چگونه توجيه کنم؟
شبيه زندگيمان شده. شبيه من و شبيه تو که همه چيز را فراموش ميکنيم. دوست را چطور تعريف کنم تا تو را مصداقش بیابم؟ و کلماتت را در فرهنگ لغات کدام زبان معنا کنم؟ و رفتارت را چگونه با گفتارت تطبيق دهم؟ به نوشته های تو فکر ميکنم و به تو که شبيه نوشته هايت نيستی. و به رفتارهامان که نميدانم تو برای خودت توجيهشان ميکنی يا من برای خودم.



........................................................................................

Sunday, October 20, 2002

٭ 
مدرسه فمينيسم 14:

- IFeminism: ( قسمت سوم )

برگزيده اي از مقاله Wendy McElroy در مورد Individualist Feminism ، تحت عنوان :
Individualist Feminism:
A Voice for Gender Sanity


” فمينيسم طرفدار اصالت فرد:
صداي ميانه روي جنسي ”

IFeminism كه امروزه يكي از شاخه هاي سازمان يافته فمينيسم است، از ابتدا داراي چنين تشكيلاتي نبوده است. فمينيسم آمريكايي برخاسته ازجنبش ضد برده داري راديكالي طي دهه 1830 بود .جنبش مذكور، جنبشي بود خواستار برچيده شدن و نسخ برده داري (abolitionism) ، كه مدعي بود ، هر انساني، چه سفيد، چه سياه، داراي اختيار ميباشد ، بدين معني كه اين حق قانوني هر فردي است كه بتواند اختيار خود را، خودش در دست داشته باشد. وقتي طرفداران اين جنبش ،اين اصل را در پيش گرفتند، فمينيسم آمريكايي بوجود آمد كه بنيان ايدئولوژيكي آن، بر اصالت استقلال فرد ، استوار بود. اين فمينيسم خواهان برابري كامل همه افراد بشر ، تحت تنها يك قانون بود: (هرگونه) امتياز و حق ويژه ممنوع ، (هر گونه) ظلم و حق كشي ممنوع.

***ادامه دارد.


بنفشه



٭ 
مدرسه فمينيسم 13:

- Ifeminism: (قسمت دوم)
اين فمينيسم بر پايه فلسفه هاي طرفدار اصالت بشر استوار بوده كه تكيه آنها بر استقلال ، حقوق ، آزادي وعدم وابستگي فرد و متفاوت بودن هرفرد از ساير افراد- منحصر به فرد بودن- ميباشد.

برداشت كلي عامه مردم از فمينيسم اين است كه ، فمينيسم ميگويد كه زنان با مردان ”برابر” بوده و بنابراين بايد مشابه مردان با آنها برخورد شود. ولي واقعا” مقصود از لفظ برابري در اين عبارت چيست؟ جواب اين سؤال دقيقا” همان چيزي است كه مدرسه هاي مختلف فمينيسم را شكل مي دهد. يعني تفاوت بين گرايشهاي مختلف فمينيسم در جوابي است كه هر يك به اين سؤال مي دهند.
بعنوان مثال ممكن است منظور يك مدرسه فمينيسم از ”برابري”، برابري زن و مرد در محدوده قوانين موجود باشد، درحاليكه هدف مدرسه ديگري،تغيير قوانين موجود و تصويب قوانين جديد يا تقسيم مجدد ثروت در جامعه باشد.
اين بحث را فقط بعنوان مقدمه اي براي صحبت كردن در مورد فمينيسم اومانيست پيش كشيدم و فعلا” قصد پرداختن به ان را ندارم، در فرصتهاي بعدي، براي مقايسه اين مدرسه با مدرسه راديكال وارد اين بحث خواهم شد.پس اگر اين بحث ها را دنبال مي كنيد، اين مطلب را همينجا داشته باشيد تا بعد.


بنفشه



........................................................................................

Saturday, October 19, 2002

٭ 
مدرسه فمينيسم12:
- فمينيسم اومانيست :

بطور كلي ،آنچه كه فمينيستهاي اومانيست براي مبارزه با ان تلاش مي كنند، ممانعت از بالفعل شدن استعدادهاي بالقوه زنان و نابودي تواناييهاي ذاتي آنان، توسط جامعه اي است كه تنها رشد و پيشرفت شخصي مردان را مجاز مي دارد.
از انجا كه اين مبحث بسيار گسترده بوده و پرداختن به ان نيازمند زمان بسيار زيادي است، احتمالا” سعي خواهم كرد كه در چندين قسمت بطور مفصل به ان بپردازم و در پايان هم در نظر دارم كه به مقايسه اين مدرسه فمينيسم با فمينيسم راديكال بپردازم كه مبحث بسيار جذاب و جالبي است.
ضمنا” در مورد "IFeminism" ، به چندين سايت و مقاله بي نهايت عالي برخورده ام كه در پايان، همگي آنها را براي شمايي كه احتمالا” علاقمند به اين مبحث هستيد، معرفي خواهم كرد.


بنفشه



٭ 
مدرسه فمينيسم 11:

- فمينيسم مادي گرا:
اين فمينيسم معتقد به فلسفه اصالت ماده بوده و جنبشي بود كه در قرن نوزدهم ،با هدف دادن آزادي به زنان ، از طريق بهبود اوضاع مادي و شرايط اقتصادي آنها بوجود آمد. اين فمينيستها طالب آن بودند كه بار مسؤوليتهايي چون، نگهداري منزل و خانه داري و آشپزي را از دوش زنان بردارند.


بنفشه



........................................................................................

Friday, October 18, 2002

٭ 
مدرسه فمينيسم 10:

- فمينيسم محافظه كار:
فمينيسم محافظه كار، از فمينيسمي كه خط مشي مردانه اي را براي زنان ،اتخاذ مي كند و در نتيجه منكرنياز زنان به داشتن روابط نزديك و محرميت با مردان، خانواده و فرزندان مي شود، انتقاد مي كند. اين فمينيستها نگران اين هستند كه برابري زن و مرد، به معناي نابودي خانواده باشد و منجر به از هم پاشيدگي خانواده شود.
اين فمينيسم، شعارمشهورمكتب فمينيسم- ” هر شخصيتي سياسي است. ”- را رد ميكند.


بنفشه



٭ 
من بايد تو را
با دستم احساس ميكردم
و همچنين با كلمات!
...
Adrian Rich



بنفشه



٭ 
اين آقا-عليرضا- هم، قلم بسيار زيبايي دارند . من واقعا” از خوندن نوشته هاي ايشون لذت مي برم. بنظرم از اونهايي هستند كه ميتونند روزي يه نويسنده خيلي خوب باشن.اين مطلبشون رو حتما” بخونيد: ● روزگاري که هيچ گاه سپري نشد -1


بنفشه



........................................................................................

Thursday, October 17, 2002

٭ 
مدرسه فمينيسم 9:

اين سايت اطلاعات خوبي در مورد تئوري و انواع فمينيسم و همچنين ساير سايتهاي حاوي مطالب مختلف در مورد فمينيسم در اختيارتان قرار مي دهد. در صورت علاقمندي به مبحث فمينيسم ، حتما” سري به اين سايت بزنيد.


بنفشه



٭ 
راستي اينجا كسي هست كه بتونه در مورد كنكور فوق ليسانس ”مترجمي زبان انگليسي” يه كم منو راهنمايي كنه كه چي بخونم و...؟
خيلي خيلي ممنون ميشم اگه لطف كنيد و راهنماييم كنيد.


بنفشه



٭ 
اگر براي تو شعري عاشقانه بخوانم
اين شعر تا ابد با تو خواهد زيست
حتي وقتي كه من ديگر نباشم
يا وقتي كه ديگر ميان ما عشقي نباشد
شعر عاشقانه بيشتر از آدمها مي ماند
عاشقانت تو را ترك مي كنند
اما شعر عاشقانه
هميشه با تو خواهد بود
پس بگذار برايت شعري عاشقانه بخوانم!
شعري از اعماق جان
كه مرا به ياد تو آورد
شعري كه هميشه با تو بماند

(يك ترانه قديمي)


بنفشه



٭ 
هاتفي از گوشه ميخانه دوش
گفت ببخشند گنه مي بنوش
لطف الهي بكند كار خويش
مژده رحمت برساند سروش


بنفشه



........................................................................................

Wednesday, October 16, 2002

٭ 
مدرسه فمينيسم 8:

منتقدان فمينيسم ليبرال:
بيشتر انتقادات وارد بر فمينيسم ليبرال برميگردد به تكيه ان بر حقوق سياسي و در نتيجه غافل شدن آن از حقوق اقتصادي و همچنين تمركزو تأكيد آن بر شباهت هاي موجود بين دوجنس زن و مرد و ناديده گرفتن تفاوتهاي انها - با توجه به اعتقاد انها به برابري كامل زن و مرد و در نتيجه خواستار برابري كامل حقوق انان در تمام زمينه ها بودن-.

دو تن از منتقدين فمينيسم ليبرال :

1- Jean Bethke Elshtain :
وي معتقد است كه:
الف- زنان اصلا” قابليت اين را ندارند كه تا اين حد- كه فمينيسم ليبرال ميگويد- به مردان شبيه شوند:
اين مدرسه در پرداختن به مسأله فرهنگ راه افراط را پيموده است،و از توجه به تفاوتهاي طبيعي و بيولوژيكي زن و مرد غافل است....
ب - زنان اصلا” نمي خواهند كه تا اين حد به مردان شبيه باشند:
همسر بودن و مادر بودن چيزي وراي نقشهاي ظاهري است...
ج - زنان اصلا” نبايد بخواهند كه به مردان بيش از حد شبيه شوند:
فمينيستها بايد خواهان حق انتخاب باشند.
اين كافي نيست كه به وسيله اي، به دنيايي كه از قبل ساخته و پرداخته شده است،راه پيدا كنيم، بلكه بايد سعي كنيم كه خودمان دنيا را تغيير دهيم! ـ.

(**ياد يه جمله اي افتادم: ” اين كافي نيست كه به هنگام ترك كردن دنيا ادم خوبي باشيم، بلكه بايد سغي كنيم كه دنياي خوبي را ترك كنيم!” )

2- Allison Jaggar :
الف - ذهنيت ليبرالي از فرد، ايراد دارد. اين ذهنيت، با جدا دانستن جسم از فكر ومقدم داشتن فكر برجسم، منجرميشود به:

- solipsism - اعتقاد به اينكه تنها فرد است كه وجود دارد - سياسي (* شايد فرد گرايي سياسي):
افراد معقول ، جدا از يكديگر بوده و نيازهايشان از هم متمايز و حتي مخالف يكديگر است.

- شكاكيت سياسي:
براي مسايل سياسي هيچ راه حل عمومي وجود ندارد.

ب - اعتقاد به ترجيح داشتن فكر بر جسم و مقدم بودن فرد بر جمع ، منجر به افراط در آزاديخواهي مي شود كه اثرات سوءي در پي دارد.



بنفشه



٭ 
مدرسه فمينيسم 7:

- فمينيسم ليبرال :
اين شاخه از فمينيسم در محدوده قراردادهاي اجتماعي فعاليت ميكند و هدف آن ،كسب ارزشهاي آزاديخواهانه آزادي عمل ،برابري و عدالت براي زنان،از طريق اصلاحات حقوقي و اجتماعي است. اين گروه معمولا” بدليل مشكلات موجود در سيستم اجتماعي، كار خاصي از پيش نمي برند،تا اينكه يك جنبش راديكالي رخ دهد و اين مشكلات را از سر راه انها بردارد.
ازبزرگترين اهداف امروز اين فمينيستها ، رها كردن زنان از نقش ها و مسؤوليتهايي است كه مانع ازپيشرفت زندگي شخصي آنها بعنوان يك انسان ميشود. از ميان ساير اهداف اين گروه ميتوان اشاره كرد به : ايجاد فرصتهاي شغلي برابر، امكان ادامه تحصيل و كنترل توليد مثل اشاره كرد.
از انجا كه هدف من در حال حاضر، تنها اشاره اي مختصر به همه انواع مدرسه هاي فمينيستي است،نه پرداختن به هر يك بطور كامل، در صورت علاقمندي به كسب اطلاعات بيشتر در مورد فمينيسم ليبرال و تاريخچه ان، ميتوانيد مراجعه كنيد به اينجا.
لازم به توضيح است كه بر فمينيسم ليبرال، از هر دو سو، يعني هم از طرف راديكال ها و هم از طرف فمينيستهاي محافطه كار انتقاداتي وارد است.


بنفشه



........................................................................................

Tuesday, October 15, 2002

٭ 
بايد به ديگران آن چيزي را هديه كني
كه از هيچ جاي ديگري نمي توانند بگيرند!

William Wordsworth



بنفشه



........................................................................................

Monday, October 14, 2002

٭ 
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر ان ظلمت شب آب حياتم دادند
...
چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند


بنفشه



٭ 
مدرسه فمينيسم 6:

- فمينيسم فرهنگي :
پس ازفرونشيني جنبش فمينيسم راديكال ، نوبت رسيد به فمينيسم فرهنگي كه اعضاي آن هم در واقع همان هايي بودند كه در جنبش قبل شركت داشتند، كما اينكه بعضي از فمينيستهاي فرهنگي، هنوز هم عنوان راديكال را يدك مي كشند.البته بين اين دو نهضت، تفاوتهاي فاحشي وجود دارد. فمينيسم راديكال جنبشي بود با هدف ايجاد تغييرات اجتماعي ، درحاليكه هدف فمينيسم فرهنگي ايجاد يك فرهنگ زنانه بود. بعضي از كوششهاي اين جنبش ، فوايد اجتماعي اي در پي داشته است و نيز بسياري از فمينيستهاي فرهنگي درزمينه امور اجتماعي فعاليتهايي داشته اند، البته به شكل انفرادي و شخصي ،نه بعنوان بخشي از جنبش.
فمينيستهاي فرهنگي گاهي داراي عقايدي هستند كه به طرز وحشتناكي، غير مترقي بنظر ميرسد ، من جمله اينكه ، همه زنان بطور ذاتي و طبيعي از مردان مهربانتر و لطيف ترند و بنابراين اگر تمام سران و رهبران دنيا زن بودند، در دنيا هيچ جنگي وجود نمي داشت.
پس از اينكه همه جنبش هاي دهه 60 ، با هدف ايجاد تغييرات اجتماعي ، ناكام ماند ، اكتر افراد نسبت به امكان تغييرات اجتماعي بدبين شدند. در اين ميان بسياري از ايشان سعي در پيدا كردن جايگزيني براي اين جنبش ها بودند ،تا حداقل بتوانند تا جايي كه امكان داشت از قدرت نظام اجتماعي حاكم ، كه از عهده تغيير اساسي ان بر نيامده بودند، بكاهند. بطور خلاصه اين امر همان عاملي بود كه فمينيسم راديكال را به فمينيسم فرهنگي تبديل كرد.


بنفشه



........................................................................................

Sunday, October 13, 2002

٭ 
نمايشگاه هنر مفهومي امسال به نظر من نسبت به پارسال خيلي بهتر و مبتكرانه تر بود.بخصوص كارهاي ديجيتال خيلي زياد بود و جالب ترينشون هم به نظر من ”طوبا” - اثر خانم شادي نشاط - بود. كه با اينكه سه بار ديدمش،دلم ميخواد دوباره ببينم. كار بسيار بكري بود.
ويكي ديگه ” باغ سنگي” بود - اثر خانم شكوفه فلاح - كه يك ماجراي واقعي داره كه برام خيلي آموزنده و جالب بود. و بخصوص كه منو ياد آدمي انداخت كه يكبار ديدمش و او هم سالهاست راهي شبيه به اين را پيش گرفته و در صحرا تنها زندگي ميكند.
خانم فلاح در مورد اين باغ مي گويند:

”باغ سنگي ساخته دست پيرمردي كرو لال به نام درويش خان اسفنديارپوراست كه 80 سال دارد. در سال 1342 در اصلاحات ارضي باغ و بستانش را از او مي گيرند و او به بيابان پناه مي اورد.به گفته پسرش، تنه هاي خشكيده درختان را جمع ميكند و به شاخه هاي اين درختان سنگ وخاروخاشاك و... آويزان ميكند.
...او براي اعتراض و رهايي از تمام زورگويي ها، اين كار را انجام ميدهد تا ديگر هيچ انساني نتواند باغ او را بگيرد.
حرفهاي خويش را به سنگها بازگو ميكند اما در هيچ لحظه اي عشق به زندگي را از دست نميدهد و براي زنده بودن و ثابت كردن به انسانها چنين كار بزرگي را انجام مي دهد.
اين درختان ديگر به نور و آب احتياج ندارند و بدرد هيچ انسان ديگري هم نميخورند.
و اينك اين باغ و سنگهايش براي من سمبل تمام باورها و انديشه هايي شده كه انسان را مبدل به يك موجود شكست ناپذير ميكند.
باغ سنگي نمايانگر باورهايم مي باشد. اينجا برهوتي است كه ديگر هيچ در ان وجود ندارد و من در ميان اين سنگها خويشتن را يافتم و بيابان را تنهايي بي انتهاي انسان.”



بنفشه



٭ 
مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد
قضاي آسمانست اين و ديگرگون نخواهد شد
...
شراب لعل و جاي امن و يار مهربان ساقي
دلا كي به شود كارت اگر اكنون نخواهد شد!


بنفشه



........................................................................................

Friday, October 11, 2002

٭ 
مدرسه فمينيسم5:

- فمينيسم راديكال :
اين شاخه از فمينيسم كه به عقيده بسياري ، يكي از اجزاي ناخواسته و مشكل ساز فمينيسم است، درواقع منشاء و زمينه شكل گيري بسياري ديگر از گرايشهاي فمينيستي است وبسياري از عقايد فمينيستي ديگر ، ريشه در اين نوع از فمينيسم دارند.
در اين مدرسه عقيده بر اين است كه تفاوتهاي موجود بين دو جنس مذكر و مؤنت، برخلاف تصور عام، طبيعي نيستند و از بدو تولد انسان وجود ندارند، بلكه تحت تأثير شرايط اجتماعي و سياسي جامعه شكل مي گيرند. اين فمينيستها خواستار اصلاحات اساسي وريشه اي در نظام اجتماعي هستند.
فمينيسم راديكال در فاصله سال 1967 تا 1975 بسيار مطرح و غالب بود ولي امروزه ديگر آن اعتبار جهاني قبل را ندارد.
دليل دادن عنوان ” راديكال ” به اين گروه انست كه اينان معتقدند كه تحميل و فشار وارد به زنان، بنيادي ترين نوع فشار موجود در جوامع بوده كه پا را از مرزهاي نزادي، فرهنگي وطبقاتي هم فراتر گذاشته است. اين جنبش شديدا” معتقد به ايجاد تغييرات اجتماعي در مقياس وسيع و حتي حركتي انقلابي است.
فمينيسم راديكال اين سؤال را مطرح ميكند كه چرا به زنان بايد با توجه به شرايط بدني شان تنها نقشهاي خاصي در جامعه داده ميشود و همين سؤال را هم در مورد مردان مطرح ميكند. فمينيسم راديكال برآنست كه مرز بين رفتارهاي طبيعي و ذاتي ورفتارهاي ناشي از شرايط فرهنگي جامعه را مشخص كند، تا هم به زنان و هم به مردان آزادي لازم را در پذيرفتن نقشهاي مختلف اجتماعي بدهد.
از انجاييكه فشارهاي اجتماعي در مقياس هاي بسيار بزرگي در هر جامعه به چشم ميخورند، به سختي ميتوان رفتارهاي كاملا” ذاتي و طبيعي را در افراد تشخيص داد، كه از تأ ثير شرايط اجتماعي كاملا” مبرا باشند، واز همين رو، فمينيسم راديكال تا حد زيادي با فمينيسم فرهنگي قابل مقايسه است.


بنفشه



٭ 
مدرسه فمينيسم 4:

- فمينيسم ماركسيست و سوسياليست :
ماركسيسم باوردارد كه زنان تحت فشار هستند و اين تحميل بر زنان را نتيجه نظام مالكيت سرمايه داري يا خصوصي ميداند، بنابراين معتقدست كه تنها راه پايان دادن به تحميل وارد به زنان ، پايان دادن به نظام سرمايه داري است.
بين فمينيسم ماركسيست و سوسياليست تفاوتهايي وجود دارد، بطوريكه ميتوان فمينيسم سوسياليست را نتيجه تلفيق فمينيسم هاي ماركسيست و راديكال دانست ، كه البته فمينيسم ماركسيست در اين ميان عنصر غالب است.
درصورت علاقمندي به كسب اطلاعات بيشتر در مورد ماركسيسم و سوسياليسم مراجعه كنيد به:
Marxists and socialists



بنفشه



٭ 
مدرسه فمينيسم 3:

- فمينيسم ECO:
اين شاخه از فمينيسم در اصل بيشتر روحاني و معنوي است ، تا سياسي يا علمي.
عقايد اين فمينيست ها بر اين اصل اوليه استوار است كه يك جامعه اشرافي منابع طبيعي خود را بدون توجه به اثرات طولاني مدت مصرف نادرست از اين منابع به هدر خواهد داد و به عقيده ايشان اين فرهنگ غلط مصرف تنها ناشي از فرهنگ طبقاتي يا اشرافي است. اين گروه معتقدند كه همواره رابطه اي بين نحوه برخورد يك جامعه با منابع طبيعي، محيط زيست و حيوانات، و نحوه برخورد آن با زنان در آن جامعه وجود دارد. اين فمينيستها معتقدند كه با مقاومت در برابر فرهنگ طبقاتي، در واقع براي حفظ زمين و منابع طبيعي و جلوگيري از تخريب آنها تلاش مي كنند وبرعكس.
اين شاخه از فمينيسم در واقع يكي از نهضتهاي طرفدار محيط زيست است كه تكيه آن برفرهنگ جامعه بوده ، كه با تأثير اندكي كه از فمينيسم راديكال وفمينيسم فرهنگي گرفته است، بر اين باورست كه همواره رابطه مستقيمي بين نابودي زمين و نابودي زنان در يك جامعه وجود دارد و اين دو امر را هرگز جدا از يكديگر نميداند و همزمان براي جلوگيري از هر دوي اينها مبارزه ميكند.
از بعضي لحاظ هم اين شاخه از فمينيسم به نوعي ،شكل تغيير يافته سوسياليسم ميباشد.
جنبش هاي سبز اروپا در بوجود اوردن يك فمينيسم آگاه در اين زمينه، بسيار موفق بوده اند. باوجوديكه در اصل جنبش هاي سبز، مستقل از فمينيسم ECO بوده اند، ولي امروزه بخشي ضروري از اين مدرسه فمينيسم بحساب ميآيند.
در صورت علاقمندي مراجعه كنيد به NOW كه يكي از گروههاي اين مدرسه است كه به جنبش هاي سبز پيوسته است.

**جبهه سبز ايران


بنفشه



........................................................................................

Thursday, October 10, 2002

٭ 
مدرسه فمينيسم 2:

قبل از همه اشاره اي بكنم به يكي از مدرسه هاي فمينيست كه در ليست پايين از قلم انداخته شده ،كه شايد - اميد وارم- تا حدي به جواب سؤال نداي عزيز نزديك باشد - در مورد اينكه آيا فمينيسم مرد ستيز هم در حال حاضر وجود دارد يا نه -:

- Separatists :

اين گروه از فمينيست ها طرفدار جدايي زنان از مردان، كاملا” يا در برخي موارد، هستند. بطور خلاصه اين گروه بر اين باورند كه زنان با جدا شدن از مردان - به طرق مختلف -ميتوانند از شرايط و موقعيتهاي كاملا” متفاوتي برخوردار شوند. بطوركلي حتي بسياري ديگر از فمينيست ها هم كه عضو اين گروه نيستند، دوري موقت- و البته نه دائم! ـ از مردان را اولين قدم ضروري در راه رشد فردي ميدانند.
لازم به ذكر است كه بعضي به اشتباه تصور ميكنند كه همه ” لزبين ها ” هم Separatist هستند! در حاليكه اين فرض كاملا” اشتباهست، چون لزبين ها فقط ازداشتن روابط سكسي
با مردان دوري ميكنند، نه از ساير روابط . بنابراين قرار دادن كليه Separatist ها هم در شمار لزبين ها اشتباهست. لزبين هاي فمينيست هم عقايد خاص خود را دارند.
جالب اينجاست كه بعضي از فمينيست ها هستند كه عمدا”- با اهداف سياسي - و به قصد نفي هرگونه رابطه اي با مردان - مرد ستيزي- لزبين ميشوند!



بنفشه



٭ 
مدرسه فمينيسم 1:

فمينيسم چيست؟


تعريف لفظي : ” اعتقاد به برابري اجتماعي، سياسي و اقتصادي دو جنس ( زن و مرد) ” و بعبارتي ” نفي تبعيض جنسي ”

البته فمينيسم در حيطه علوم اجتماعي ، صرفا” محدود به اين نميشود، بلكه چيزي فراتر از اينهاست.


گرايشهاي مختلف فمينيسم:

- فمينيسم آزاديخواه/ ميانه رو( ليبرال)
- فمينيسم طرفداراصلاحات اساسي/ چپ افراطي( راديكال)
- فمينيسم محافظه كار
- فمينيسم سوسياليست

ساير مدرسه هاي فمينيست:

- فمينيسم ماركسيست
- فمينيسم لزبين
- فمينيسم اومانيست( انسان گرا )
- فمينيسم (نژاد) سياه
- فمينيسم ECO ( تركيبي از فمينيسم راديكال ، جنبش اكولوژي و اومانيسم مذهب ستيز)
- فمينيسم آنارشيست ( هرج و مرج طلب )

- فمينيسم آكادميك


به دليل كمبود وقت، در فرصتهاي بعدي به شرح هر يك از موارد فوق خواهم پرداخت.


بنفشه



........................................................................................

Wednesday, October 09, 2002

٭ 
آيا فمينيسم، راه مناسبی برای حل مسائل زنان ايران است؟

من فكر ميكنم براي احقاق حقوق زنان و اصلاح جامعه ما، بايد يك حركت اساسي كرد و آن تغيير ديدگاه خانواده هاست! چون همه چيز از خانواده شروع ميشه و همين خانواده ها هستند كه جامعه را شكل ميدهند.
پس شايد اولين قدم در احقاق حقوق زن ايراني اين باشه كه به پدر و مادر ها بياموزيم كه همان آزادي را كه براي فرزندان پسرشان قائلند، براي فرزندان دخترشان هم قائل باشند و از همان ابتدا دخترانشان را نسبت به حقوق خود آگاه كنند و حقوق انها را به رسميت بشناسند و به پسرانشان هم بياموزند كه براي حقوق خواهر خود احترام قائل باشند . اگر شروع به اصلاح ديدگاه خانواده ها نسبت به حقوق متقابل زن و مرد كرديم، مي توانيم اميدوار باشيم كه در آينده در جامعه اي زندگي كنيم كه در آن خبري از تبعيض جنسي نباشد و يا حداقل ميزان آن به حداقل ممكن رسيده باشد، ولي در غير اين صورت و تا زماني كه هنوز كم نيستند خانواده هايي كه همان تفكر عصر حجري را نسبت به دختران خود دارند و در مقابل پسرانشان را تا سر حد بي بند و باري آزاد ميگذارند و در نتيجه همان مردان بي قيد آينده را بار مي آورند كه همه چيز را حق مسلم خود مي دانند و در مقابل به مادر ، خواهر و همسرشان به چشم يك سرويس دهنده هميشگي نگاه مي كنند،كه هر كاري هم ميكند در حكم وظيفه اوست و نه از خود گذشتگي، نه فمينيسم و نه هيچ جنبش ديگري دردي از ما دوا نخواهد كرد.
پس مادران و پدران امروز سطح شعور و آگاهي فرزندانتان را بالا ببريد و ديدگاه مردسالارانه امروز را تغيير دهيد تا فردا فرزندان خود شما بتوانند در كنار هم ، زندگي اجتماعي سالمي داشته باشند.
و زنان و دختران امروز ، تا مي توانيد ياد بگيريد، مطالعه كنيد، به حقوق و ارزشهاي خود واقف باشيد و زير بار هيچ حرف زوري نرويد ، چرا كه شما هم مادران آينده ايد و بايد فرزندان شايسته اي تحويل جامعه دهيد، پس خود را به سلاح آگاهي مجهز كنيد.
حقوق خود را بشناسيد، تا نتوانندحقوقتان را ناديده بگيرند.

خلاصه اينكه با فمينيسم تا انجا كه مربوط ميشود به بالابردن سطح اگاهي زنان و تلاش براي از ميان برداشتن تبعيض جنسي و جلوگيري از ستم بر زنان موافقم ولي نه در حد افراطي جبهه گيري عليه همه مردان! - بلكه به منظور جبهه گيري و مبارزه عليه هر نوع نابرابري - چون ما با هم دشمن نيستيم، ما اينجاييم تا بهم كمك كنيم و براي داشتن يك جامعه سالم زن و مرد بايد در كنار هم قدم بردارند ، كما اينكه بدون همكاري مردان ، همه تلاشهاي زنان در اين راه به نتيجه مطلوب نخواهد رسيد.


بنفشه



........................................................................................

Tuesday, October 08, 2002

٭ 
نه بابا مثل اينكه متولدين ماه مهر تعدادشون خيلي زياده!
اول آقا پدرام ،ا امروزهم آقا نويد - كه براي خودشون هم يه جشن حسابي گرفته اند! - هفته بعد هم يه نفر ديگه!

تولد همگيتون شديدا” مبارك!


** ضمنا” مشكل عكس هاي درون باغ رو هم طبق معمول رضا لطف كرد و حل كرد. اگه دوست داشتيد - اگه كه نه! حتما” حتما” - ببينيد.


بنفشه



........................................................................................

Monday, October 07, 2002

٭ 
”من نمي دانم

كه چرا مي گويند : اسب حيوان نجيبي است ،

كبوتر زيباست .

و چرا در قفس هيچكسي كركس نيست

گل شبدر چه كم از لاله قرمز دارد.

چشم ها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد...”

.
.
دوشنبه هفته پيش خانوم گل يه مطلبي نوشته بود كه با اين جمله شروع ميشد:
به نظر شما يه آدم بد گل ميتونه به اندازه يه آدم خوشگل از زندگي لذت ببره ؟

متأ سفانه هر وقت اومدم نظرمو در اين مورد بنويسم ، يه اشكالي پيش اومد، ولي الان ديگه بايد اينو بنويسم:

اولا” بگم كه در يه مورد كاملا” با ايشون موافقم و اون اينكه:
ارزشها رو بر اساس زشتي و زيبايي آدم ها بنا نكنيم.ارزش ها رو بر اساس چيز هايي كه با تلاش قابل به دست آوردن هستن بنا كنيم.

ولي من فكر ميكنم كه زشتي و زيبايي امور مطلقي نيستند و نميشه در مورد زشت يا زيبا بودن يك چيز حكم كلي صادر كرد. اينها همه بستگي داره به اينكه ما با چه ديدي به اشيا يا آدمها نگاه مي كنيم. ممكنه چيزي كه از نظر ديگران زشته، از نظر من خيلي هم زيبا باشه، يا برعكس ، ممكنه من در چيزي كه همه اونو زيبا ميخوانند، هيچ گونه زيبايي نبينم!
و اصلا” بطور كلي من معتقدم كه هيچ چيز و هيچ كس مطلقا” زشت نيست. البته اين بستگي به تعريف ما از زشتي هم داره. اگه معيار زيبايي رو تناسب بدونيم، خوب بله، بعضي از آدمها اجزاي صورتشون متناسب تره و بعضي ها نه. ولي من تناسب رو معيار زيبايي نميدونم، من چيزي رو زيبا ميبينم كه در من احساس زيبايي رو القا كنه، يعني برام معني و مفهوم داشته باشه. بعنوان مثال ، همونطور كه ممكنه يه نقاش امپرسيونيست ، در چهره فردي كه هميشه در ناز و نعمت بوده و هيچوقت در زندگي رنج نكشيده، چيزي براي به تصوير در آوردن پيدا نكنه - چون هيچ خط معني داري در چهره چنين شخصي ايجاد نشده - و در مقابل ترجيح بده كه چهره كسي رو بكشه كه در نگاه و در خطوط صورتش معني موج ميزنه و زندگي جريان داره، من هم چهره اي رو زيبا مي بينم كه در پشتش اون زيبايي حقيقي رو ببينم. بعبارت ديگه من چيزي رو كه دوست دارم، زيبا هم ميبينم.

و به قول سهراب:

” قشنگ يعني چه؟
- قشنگ يعني تعبير عاشقانه اشكال!...”



بنفشه



٭ 
بالاخره پانزدهم مهر ماه هم از راه رسيد!
امروز سالروز تولد آبي ترين شاعر دنيا ، ”سهراب سپهري” است.

من در اتاق كوچك آبي خودم - اما درون باغ ... - به روش خودم براي اوجشن تولدي گرفته ام!
خلاصه هر كس دوست داشت سري به درون اين اتاق بزنه، قدمش سر چشم !
هر چند كه نمي دونم چرا دقيقا ” امروز عكسهايي كه اونجا گذاشته ام ، مشكل پيدا كرده ولي خوب حتما” به زودي رفعش خواهم كرد.

بهر حال اين تنها هديه كوچكي است كه برسم دوست داشتن تقديم سهراب ميكنم.
چون او آبي ترين موجودي است كه تابحال متولد شده است و آبي كه هميشه براي من ياد آور معصوميت و پاكي و سادگي است، رنگ اوست!

يادش بخير باد !


بنفشه



........................................................................................

Sunday, October 06, 2002

٭ 
فراموشكار عزيز، سلام:

حالتون چطوره؟ خوشحالم كه باز هم برام پيغام گذاشتيد ولي ظاهرا” من فراموشكارتر از شما بوده ام! چون من همونجا همه چيزو فراموش كردم و اصلا” هم از شما هيچ كدورتي به دل ندارم.اصلا”!
ميدونيد من كلا” آدمي كينه اي نيستم، كدورتها را زود فراموش ميكنم - و خوبيها رو هيچوقت! ـ و هيچوقت هم آدمها رو نمي بخشم!!! چون معتقدم كسي كه مي بخشه بايد خودش خيلي خوب باشه و من نيستم. اگه قرار باشه بخشودني در كار باشه، اون منم كه بايد بخشيده بشه . اميدوارم همه اونهايي كه تا حالا به من خيلي خوبيها كرده اند و من نتوانسته ام از عهده جبران يا حداقل قدرداني برآيم، منو بخاطر كوتاهي هام ببخشند.
و اميدوارم شما هم ببخشيد كه در اين مدت ندانسته باعث رنجشتون بوده ام. بهر حال اين اختلاف نظرها كاملا” طبيعيه ولي خيلي خوبه كه پيش از شناختن همديگه در مورد هم به اشتباه قضاوت نكنيم.
مثلا” خود من هيچوقت فكرش را هم نمي كردم كه شما اينقدر آدم حساس و با ملاحظه اي باشيد، ولي الان فهميدم كه اشتباه مي كرده ام و براي كار زيبا و شجاعت اخلاقيتون بسيار احترام قائلم.
ظاهرا” خيلي طولاني شد و بايد اين متن رو در وبلاگ بگذارم.
بهر حال از محبتتون ممنونم و براتون از صميم قلب آرزو ميكنم كه هميشه دليلي براي مبارزه داشته باشيد!


بنفشه



........................................................................................

Friday, October 04, 2002

٭ 
زماني كه دست زندگي سنگين و شب بي ترانه است ، هنگام عشق و اعتماد است . و دست زندگي چه سبك مي شود ، و شب چه پر ترانه ، آنگاه كه به همه عشق مي ورزيم و اعتماد داريم . آنگاه ، همه چيز سبك تر مي شود و ترانه ها از ميان تاريكي بر مي خيزند...

از :”نامه هاي عاشقانه يك پيامبر” / جبران خليل جبران


بنفشه



٭ 
مادر را بايد
بوييد ، بوسيد
و اشك هايش را به خاطر سپرد
اي تو دلواپس لحظه هايم
صورت تو
نوازشگر روزهاي دلتنگي من است
مي خواهم آنقدر دوستت بدارم
تا زندگي دوستم بدارد...

ميخواستم از مادر بگم ، ولي ديدم يه پسر بچه - در ” دوچرخه” - همه اون چيزهايي رو كه من ميخواستم بگم گفته، البته با اين تفاوت كه من نميتونستم به سادگي و زيبايي او بنويسم.


بنفشه



........................................................................................

Thursday, October 03, 2002

٭ 
ديروز به يكي از دوستانم مي گفتم من باز هم ته دلم نگرانم. يه جوري كه انگار قراره يه اتفاق نه چندان خوشايندي بيفته، يه جوري كه انگار دارم اشتباه مي كنم و خودم هم ميدونم ولي با اين وجود پيش برده ميشم، انگار كه ميخوام بر دودلي آزارنده خودم غلبه كنم، نميخوام بذارم شك منو بترسونه . شايد اغلب اوقات همينطوريم حتي در مواقع خوشحالي كامل يه كمي ته دلم نگرانم. ولي نميدونم نگران چي! شايد نگران آينده اي كه ازش هيچ اطلاعي ندارم و نگران اتفاقاتي كه هميشه غافلگيرم كرده و مي كنند و اين روزها بيشتر از هميشه. دوباره يكي از اون دوره هايي پيش اومده كه پر از اتفاق هاي دلهره آوره. نمي دونم - شايد هم ميدونم ولي نميخوام بگم!- ولي اين انتخاب كردن و تصميم گرفتن ، در مورد مسائل خيلي مهم كه قراره همه زندگي آدمو زير و رو كنه، هميشه ترسناكه . مگه اينكه واقعا” از انتخابت مطمئن باشي - حداقل در حال حاضر- و من نيستم ولي بايد تصميم بگيرم. آدمها - يا بهتره بگم اكثر آدمها - همونطور كه نخواستن هاشون خودخواهانه ست، دوست داشتن ها و خواستن هاشون هم خودخواهانه ست. فكر ميكنم كسي كه فقط به اين فكر ميكنه كه خودش ميخواد، چون دوست داره ، بدون توجه به اينكه اين خواهشش باعث نگراني طرف مقابل ميشه و او رو وادار ميكنه كه عليرغم ميلش تصميم بگيره، اون هم با عجله، در واقع خودش رو دوست داره، نه طرف مقابش رو، وگرنه شرايط او را هم در نظر مي گرفت و با پا فشاري باعث بهم خوردن آرامش رواني ديگري نميشد! كاش او هم وبلاگ ميخوند!
حالا همين دوستم كه باهاش درد دل ميگفتم، ميگفت كه اون تعجبش از اينه كه خودش برعكس منه و حتي در بدترين شرايط هم هميشه ته دلش فكر ميكنه كه همه چي دوباره درست ميشه ، حتي در مواردي كه مطمئنه كه داره خودش رو گول ميزنه!
فكر ميكنم بايد ما دو تا رو با هم قاطي كنند - راستي ديكته قاطي درسته؟!- تا يه آدم نرمال از آب در بياد!


بنفشه



........................................................................................

Wednesday, October 02, 2002

........................................................................................

Tuesday, October 01, 2002

٭ 
” نكات ايمني را جدي بگيريدا ! ”

آقايون عزيز توجه داشته باشيد كه اوضاع خيلي خرابه ! حواستون باشه يه وقت با دمپايي و صورت اصلاح نشده از خونه بيرون نريد - بخصوص از وسط هيچ پاركي رد نشيد - كه ممكنه به اتهام همكاري در امر مقدس پخش مواد مخدر بازداشتتون كنن و يه روز و يه شب هم نميدونم كجا نگهتون دارن! ، چون همين بلا ديروز سر پسر همسايه پاييني ما اومد و تازه 12 شب ديشب به خانواده اش خبر داده اند كه پسرشون پيدا شده و ديگه لازم نيست همه جا رو دنبالش بگردن و مامانش هم لازم نيست تا صبح دم در بشينه و گريه كنه و خون دل بخوره و هزار تا فكر و خيال بكنه و...و خلاصه گفتن كه از همه افرادي كه دستگير شده اند، آزمايش بعمل مياد و در صورتيكه تشخيص داده شه كه سالمند و مشكلي ندارند، فردا آزاد خواهند شد.
خانومهاي عزيز هم دقت لازم را در انتخاب خودشون مبذول بفرمايند و اصلا” به ظاهر سالم افراد اعتماد نكنند ، چون اينطور كه معلومه از هيچ كس بعيد نيست كه در اين امر مقدس دستي داشته باشه. احتياط واجب اينه كه از همه آزما يش بعمل بياد. خلاصه از ما گفتن بود، من كه قرار شده يه نفر رو ببرم آزمايش بده كه مطمئن بشم كه معتاد نيست، چون به ظاهر افراد كه نميشه اعتماد كرد. البته ايشون با كمال ميل قبول كردن كه با من همكاري لازم را مبذول بفرمايند ، چون خودشون بهر حال ميدونند كه اوضاع جامعه خرابه و تقصير من نيست !
البته اينا كه شوخي بود ، ولي از شوخي گذشته واقعا” داريم به كجا ميريم؟!


بنفشه



٭ 
ديروز يه گزارش ديدم از ” جشنواره بادبادكها ” كه در تپه هاي شهران برگزار شده بود. در همون نگاه اول چندين مشخصه شديدا” ايراني در اين برنامه نظرمو جلب كرد كه بايد حتما” در موردش مي نوشتم:
اولين مورد خود ” مسئول جشنواره ” بود كه ظاهرش اصلا” به يه مسئول جشنواره نميخورد! بابا آخه آدم از چنين شخصي انتظار داره كه حداقل يه لباس مرتب بپوشه و موهاشم يه شونه اي بكنه و بعدش هم بتونه يكي دو كلمه درست حسابي صحبت كنه.حالا از بقيه اش گذشتيم.
دومين مورد ”هدف جشنواره ” بود كه ديگه داد ميزد يه هدف ايرونيه! هدف اين بود: ” تجديد خاطره براي افراد مسني كه در بچگي بادبادك هوا مي كرده اند - همراه با فانوسهايي كه به آن مي بسته اند- و ايجاد خاطره براي بچه هاي امروز! ”. كه اين قسمت ايجاد خاطره اش ديگه خيلي جالب بود. فكر نمي كنم هيچ جاي دنيا جشنواره اي با اين اهداف برگزار بشه.
سومين مورد ” داور جشنواره ” بود كه فكر كنم يكي از اين جووناي بيكار توي كوچه خيابون بوده كه از اونجا رد ميشده يا مسئول جشنواره سر راهش توي خيابون بهش برخورد كرده و گفته آقا ما يه داور ميخوايم و... و ايشون هم شده داور جشنواره.
و مورد آخر كه بعنوان مورد برتر انتخابش كردم ، ”انتخاب مكان” بسيار مناسبي بود براي برگزاري اين جشنواره با شكوه كه خيلي دلم ميخواد بدونم انتخاب كي بوده! چون اين برنامه در فاصله اي نه چندان دور از كابل هاي برق فشار قوي اجرا شد و صندليهاي تماشا كنندگان را هم كم مونده بود كه دقيقا” زير كابلها بچينند! خلاصه احتمالش كم نبود كه شركت كنندگان در جشنواره بادبادكها خودشون هم مثل بادبادك برن هوا!
خلاصش اينكه بنظر من جايزه ويژه هيأ ت داوران - احتمالا” بادبادك طلايي - بايد اختصاص داده ميشد به نابغه اي كه مكان جشنواره رو انتخاب كرده بود!


بنفشه



........................................................................................

[Powered by Blogger]