عرايض
صفحه اصلی | آرشيو | فرستادن نظرات | عکس

         عرض کنم خدمتتون که ...



Friday, February 24, 2006

٭ 
نشسته بود کناری و داشت مش میکرد
به فکر رنگ رژش بود و شیش و بش میکرد

به رنگ تیره خون یا سیاهی جگری؟
و یا به رنگ رز سرخ خانه پدری؟

خطی کشید به لبها و روش برق انداخت
به قوس و طول و بلندیٌ ناخنش پرداخت

و بعد لاک قشنگی به روی آنها زد
یکی یکی همه را، هم به دست و هم پا زد

موچین گرفت و زیادیٌ ابروها را چید
ریمل کشید و کمی خیره خیره خود را دید

هزار جور کرم روی صورتش مالید
به رنگ گونه سرخابیش که خوب رسید

رسید نوبت عطر و فضا پر از بویش
کنار گردن و گوش و میان گیسویش

گذاشت روسرس اش را به سر، چه لرزان بود
و مانتویی که به رنگی قشنگ و چسبان بود

درون آینه را دید و گفت محشر شد!
و در خیال خودش، خوشگلیش باور شد!

*********
پراند وسوسه ها را به راههای بعید
چه فکرهای پر از نفرت و پر از امیٌد

که هر کدام به شکلی نشان از ایشان داشت
چه جنگها که به سرحدٌ کفر و ایمان داشت

یکی به کفر مسلم، یکی به عین یقین
یکی به سستی رفتار این جوان در دین

نه آن یکی که به کفرش رسید برهان داشت
نه این یکی که دل از صورتش پریشان داشت

و هر کسی چو به توجیه خود برآمده بود
میان دوزخ و فردوسمان چه ها شده بود

و لایکلٌف نفساً مگر به وسع خودش
فغان ز گفته آن کس که نفس چیره شدش

و ما میان هزاران سخن تباه شدیم
چه حرفها که شنیدیم و روسیاه شدیم



........................................................................................

Wednesday, February 22, 2006

٭ 
میخواست سرگرمم کند، سرم کلاه گذاشت.



........................................................................................

Monday, February 13, 2006

٭ 
اینوری:
من تشنه آن دمم که بوست بکنم
تو ناز کنی و باز لوست بکنم
بر این دل خسته یک نظر بندازی
تا جایگه و جای جلوست بکنم

اونوری:
هیهات! اگر دمی رهایم بکنی
من آمده ام ز خود جدایم بکنی
هر قفل در بهشت را بگشایند
یکبار اگر مرا صدایم بکنی



........................................................................................

Friday, February 10, 2006

٭ 
محبتم را در کدام عاشورا قربانی کردی که شام غریبان دلم پایانی ندارد...



........................................................................................

[Powered by Blogger]