عرايض
صفحه اصلی | آرشيو | فرستادن نظرات | عکس

         عرض کنم خدمتتون که ...



Wednesday, December 14, 2005

٭ 
"عصای دستت... راه نفست..."
شد شش سال. دوست داشتم که چیزی راجع به او بنویسم.. اما حرفی ندارم. امسال پیرمرد همسایه سابقمان آمد و چند لحظه ای نشست و رفت. من که نبودم، اما وقتی مامان گفت که آمده کلی حالم گرفته شد. شش سال بعد از اینکه صورت من سردی خاک را حس کرد و جنازه ام زیر فشار قبر قرار گرفت، کسی هست که خاطره من.. سالروز مرگ من در خاطرش مانده باشد؟ نشسته ام و مروز میکنم: ...يا اِلـهى وَسَيِّدِي وَمَوْلايَ وَرَبّي صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَيْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِكَ، وَهَبْني (يا اِلـهي) صَبَرْتُ عَلى حَرِّ نارِكَ فَكَيْفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلى كَرامَتِكَ اَمْ كَيْفَ اَسْكُنُ فِي النّارِ وَرَجائي عَفْوُكَ...



........................................................................................

[Powered by Blogger]