عرايض
صفحه اصلی | آرشيو | فرستادن نظرات | عکس

         عرض کنم خدمتتون که ...



Friday, March 19, 2004

٭ 
چند ساعت ديگر که بگذرد ديگر از 82 فرصتی باقی نميماند. ميرود و ما ميمانيم و باقي قضايا. چند ساعت ديگر که بگذرد، اخلاق آدمها يک کمکی متفاوت ميشود. يک کمکی از حالت دائميشان خارج ميشوند. عمومشان از يکديگر سراغ ميگيرند و حال و احوال ميپرسند. بزرگترها به کوچکترها عيدی ميدهند. در خانه ها هفت سين ميچينند. اما من هنوز نميدانم تفاوت اين شنبه که دارد می آيد با آن شنبه قبلی که گذشت در چه بود. يا با شنبه هايی که پس از آن خواهند آمد. قرار گذاشته ايم که اين شنبه مان با بقيه متفاوت باشد. قرار گذاشته ايم که جمعه از بقيه روزهای هفته متمايز باشد. قرار گذاشته ايم که شب آخرين چهارشنبه سال از بقيه متمايز باشد. قرار گذاشته ايم که اولين شب زمستان را متفاوت سپری کنيم.... زندگيمان را از قرارداد پر کرده ايم. قراردادهای عمومی... قراردادهای خصوصی.
برخی قراردادها را من و تو نميگذاريم. حدودش دست ما نيست. شرايطش دست ما نيست. رضايت ما شرطش نيست. تعهد که نکنی به آن، خسارتش را از تو ميگيرند. حالا شايد تو نه تضمينش را بدانی، نه از قوای قاهره اش آگاهی داشته باشی، نه از چگونگی تعليق و نه از شرايط فسخش. اسمش هر چه ميخواهد باشد: دين، قانون، عرف، سنت، طبيعت يا هر چيز ديگری... فردا که بيايد روز ديگری شروع ميشود مثل تمام روزهای گذشته، مثل تمام روزهای آينده. تفاوتش برای من در عنوانش نيست. ميخواهد 82 باشد يا 83، بهار باشد يا زمستان، قرارهای من بر پايه عنوانهای ديگريست...



........................................................................................

[Powered by Blogger]