عرايض
صفحه اصلی | آرشيو | فرستادن نظرات | عکس

         عرض کنم خدمتتون که ...



Saturday, January 31, 2004

٭ 
دهن کجی: سکونت در اتاق 206 است زمانی که ميخواستی يک هفته از آن دورباشی و زمانی که در عوالم ديگری سير ميکنی.



........................................................................................

Thursday, January 29, 2004

٭ 
فرض کن سرزمينی هست که مردمانش سفيد ميپوشند.
فرض کن در اين سرزمين محلی هست که همان مردمان سبز ميپوشند.
فرض کن که در اين محل عابران را به نوازش تيغ مهمان ميکنند.
فرض کن مسافری بار سفر به اين سرزمين بسته باشد.
فرض کن در آستانه سفر چشمانش هر سويی را جستجو ميکند.
فرض کن ميخواهد با حضوری دلش را محکم کند.. بدون کلام.. بدون حرف.
فرض کن آن مسافر منم.
آنوقت جلو بيا و به من بياموز: خدا کافيست مرا



........................................................................................

Monday, January 26, 2004

٭ 
اينجا که مينويسم يک عده ميگويند عاشق شده. وقتی نمينويسم همان عده باز ميگويند عاشق شده. دوباره مينويسم ميگويند دلتنگ عشقهای پيشين است. دوباره نمينويسم، ميگويند شکست خورده در عشقی ديگر است. هر عکسی که گذاشتم تعبير خودتان را از آن کرديد. از هر نوايی آنچه خودتان دوست داشتيد برداشت کرديد. بگذار يکبار برای همه آنهايی که ميپرسند، يا برايشان سئوال شده و نمی پرسند، يا برای آنهايی که برايشان سئوال شده و خودشان جوابش را داده اند و حکمشان را صادر کرده اند بگويم. اصلاً بگذار برای آنهايی بگويم که می آيند و ميروند و بدون اينکه سئوالی در ذهنشان نقش ببندد ميگذرند و ميروند. آن کسی که در اينجا مينويسد يکبار به موجودی دل بست و حالا از آن بريده است. من بر اثر يک اتفاق دل بستم و روی يک هوس دل کندم. داستانش را همين پايين برايتان ميگويم که بدانيد آن کسی که اينجا مينويسد چه جور آدميست.

اين نوشته مانند تمام نوشته های اين مجموعه است. حکايت دل منست. اما متفاوتست که هر کدام از نوشته های پيشين حقيقتی بوده که از دل شروع شد و به زبان آمد و اين مرتبه، موضوع داستان از زبان شروع ميشود و به دل ميرود. اين داستان واقعی است. هرگونه شباهت ميان اسامی ذکر شده و لينکهای داده شده تاييد ميشود.

*****

Downlod

نسترن:
برگشت و صاف به من نگاه کرد، يکی را نشانم داد و گفت: "برو از او کام بگير! بدبخت! تا کی نسترن؟ ديگه حال آدم بهم ميخوره." و من متعجب تنها نگاهش ميکردم. حرفهايش برايم سنگين بود. ميدانستم اشاره به موجودی کرده که به نوعی با کيوان در ارتباط است. و من... نسترن را دوست داشتم. سه..چهار سالی بود که با او آشنا شده بودم. هميشه وقتی خسته ميشدم، يک ليوان چای ميريختم و نسترن را مي آوردم کنار خودم. عطرش مستم ميکرد. همراهيش در طول اين سالها برايم فراموش شدنی نيست. تصورش را بکن که سه.. چهار سال بارها و بارها حتی در وسط محل کارم از نسترن کام گرفته بودم. و حالا يکی به صراحت برگشته و به من ديگری را پيشنهاد ميدهد. آن هم يکی که حرفش برايت با حرف ديگران متفاوت است. ميدانی که وقتی چيزی در مورد اين دست مسائل به تو بگويد ميتواني دست کم روي آن فكر كني. شايد اگر ديگری اين حرف را به من گفته بود به اين سرعت ضعف از خودم نشان نميدادم. قدمهايم را با ترديد برداشتم و در همانحال داشتم فکر ميکردم. حقيقت اين بود که نسترن مدتی بود که ديگر دل من را زده بود. با اينکه هنوز هم به من نزديک بود.. اما نميتوانستم از اين مساله بگذرم که من ديگر آن حس اوليه را نسبت به او نداشتم. اين يک حقيقت مسلم بود. اينکه بعضی اوقات از روی اکراه به سراغش ميرفتم، اينکه گزينه ديگری در آن زمانهايی که سراغش ميرفتم نداشتم... اينها همه و همه يک حقيقت غير قابل انکار بود. برای يک لحظه بايد انتخاب ميکردم.. يا ادامه رابطه با کراهت و تحمل سختيهايش.. يا اکتفا به لذتهای گذشته .. و من دومی را انتخاب کردم. ديگر حتی مجال سخن گفتن نبود... من بی خيال نسترن شدم، فقط چون ديگر ذائقه ام تغيير کرده بود. چون نتوانست خودش را با خواسته های من تطابق دهد. انسان ذاتا تنوع طلب است. رفتم جلو و کام گرفتم..... خداحافظ نسترن.



........................................................................................

Saturday, January 17, 2004

٭ 


نسيم يادت هنوز از بن بست مراد مي آيد. دنيايی انتهای بن بست پيمان را نشانم ميدهد. هنوز زير باران خاطرات در کوچه اميد ميدوم. به اميد آنکه شايد به صبر ديگر بار بيابمت...



........................................................................................

Tuesday, January 13, 2004

٭ 



Download


تار بود و گيتار بود. ديدم آغوش من تنها پذيرای توست.
فلوت بود و نی بود. ديدم لبهای من تنها تشنه بوسيدن توست.
دف بود و پيانو بود. ديدم دستان من تنها حريص بر نوازش اندام توست.
وقتی نيستی دستم به هيچ سازی نميرود. بگذار به همين نغمه های دلتنگی بسنده کنم.



........................................................................................

Wednesday, January 07, 2004

٭ 

نقطه اشتراک خيلی از آدمهای معمولی اينست که فکر ميکنند خودشان يا شرايطشان خيلی خاص هستند.



٭ 
سلام فرهاد
پا شدم اومدم اينجا جاي خودت نشستم. جات اصلاً خالي نيست. جاي آخرت رو حسن پر كرده و جاي قبليت هم همچنان در تصرف گلدون است. الانم اين گلدون كنار منه و انگار نه انگار. هرچي ميگم كه بابا اين پست اختصاصي براي فرهاد هستش به روي مباركش هم نمياره و داره فرم ارتقا كارشناسي پر ميكنه.
ممد ارگونومي هم داره پيمان رو فايو اس ميكنه. پس پيمان هم وقت تحويل گرفتنت رو نداره.
مهدي داره مخ بچه ها رو ميزنه كه دوديشون كنه. فاصله بين ما و مالي رو خراب كردن و به جاي درش ديوار كشيدن. يعني مهدي يكي از پاتوق هاي دودش رو از دست داده.
حاج رحيم كارآمد ميخونه.
وحيد تلفن زده به علي كه زود باش بازي استراتژي علاف تو مونده. پيمان هم بي خيال فايو اس شد و رفت سراغ وحيد.
منصور اومده اينجا و ميگه چهار سو داري؟ و وقتي علي ميگه نه ميگه بابا ميگن فرهاد داشته.
اونجا چي ميگي به جاي "آي ورك اين پژو تو اُ سيكس اگزكي يو تيو كاميتي"؟
در ضمن كامنتهات هم "رويت شد‌ موافقم اقدام شود" لا اقل يه آدرسي از خودت بذار.
جهت استحضار: پژو 206 نه ميليون و هفتصد هزار تومن. قراره پژو 405 و سمند تحويل ارديبشت 83‌ پنج و صد الان بگيرن،‌ 4 سال ماهي 120هزار تومن قسط بفروشن. اوراق مشاركت هم ميخوان بفروشن. يعني كفگير درست ته ديگه. قيمت سهام هم 650 تومن بعلاوه 25 درصد افزايش سرمايه
در بخش شايعات: ميگن منوچهر رفتنيه در عوض احمد از شركت رقيب قراره بياد. ممكنه اخوي هم بره جاي احمد. باز ميگن جواد قراره بره‌ دكتر حسين بره جاش. تازه دكتر ميبوستت.
زياده عرضي نيست
علي از مركز + رضا از تي پي اس
در ضمن اگه در تگزاس،‌ لاس وگاس‌، مكزيك يا هر ده كوره ديگه اي دختر مناسب پيدا كردي از طرف من ببوسش. بعد به من معرفيش كن تا براي علي برم خواستگاري. خدا رو چه ديدي. شايد جور شد و باهاش ازدواج كردي.



........................................................................................

Thursday, January 01, 2004

٭ 

VCD ميبينيد؟ اشتباه ميكنيد، DVD ببينيد!



........................................................................................

[Powered by Blogger]