عرايض
صفحه اصلی | آرشيو | فرستادن نظرات | عکس

         عرض کنم خدمتتون که ...



Tuesday, April 15, 2003

٭ 
خيلی وقت است که ميخواهم از چيزهای مختلف بنويسم:
از آن سگها که آن شب از من ترسيدند و از خودم که آن شب از سگها ترسيدم...
از دسته بندی شماره تلفن ها: فاميل.. دوستان نزديک.. دوستان.. آشناها.. وبلاگی ها.. ادارات و از اينکه اگر بخواهم مرتبشان کنم کدام يکی حذف ميشود...
از اينکه کليات چه بی اثر ميشوند و جزئيات چطور ما را از هم جدا ميکنند...
از اينکه ما آدمها چقدر شبيه هميم. چطور به يکی دل ميبنديم و ديگرانی را که درست مثل او هستند را فراموش ميکنيم...
چيزهايی که ميخواهم بنويسم محدودند. محدود به ذهن بسته من. هر چند شب يکی شان را زخمی ميکنم. چندين شب را به مداوای آن زخم ها مينشينم و عاقبت رهاشان ميکنم تا جايی در گوشه ذهنم جان بدهند و بميرند. هم خودشان و هم خاطره شان...



........................................................................................

[Powered by Blogger]