عرايض
صفحه اصلی | آرشيو | فرستادن نظرات | عکس

         عرض کنم خدمتتون که ...



Thursday, January 16, 2003

٭ 
كشك:
رفت. آخرين بار ِ سفرش را همين ديشب خريدم: كشك.

ميروي. ميگردي. پشت ترافيك و ميان دود و دم عمرت را ميگذاري. برميگردي و حاصل اين گشتن را به او ميدهي. او و كشك را همراهي ميكني. اين فرآيند تا رسيدن به هدف ساعتها طول ميكشد و اين برنامه انگار هميشگي است. و تو ميبيني چطور گاهي كشك نقطه وصل شدن آدم ها ميشود...

او ميرود و تو ميماني و اين رفتن خود شروعي ديگر است. پشت ديوارهاي شيشه اي بارهايش به سمتي ميرود و خودش به سمتي ديگر، به اين اميد كه ساعتها بعد باز آنها را تحويل بگيرد. اما كشك پيش خودش ميماند مبادا زير فشار بقيه بارها از بين برود. ميرود تا كشك را به ديگران برساند مبادا كه بي كشك بمانند و تو ميبيني چطور گاهي كشك نقطه جدا شدن آدمها ميشود.

زندگي اين وصل شدن ها و جدا شدن هاست و تو ميبيني كه خيلي وقتها زندگي چقدر كشكي است.



........................................................................................

[Powered by Blogger]