عرايض
صفحه اصلی | آرشيو | فرستادن نظرات | عکس

         عرض کنم خدمتتون که ...



Tuesday, January 14, 2003

٭ 



دستم عاجزانه به سوي تو دراز بود و تو انگار نميدانستي چگونه به بند اسارت درآمده ام...
نگاهت به سوي من بود و نميدانستي بدون تو در فاضلاب زندگي روزمره فرو رفته ام...
ميبيني؟ هنوز به انتظار گشايش اين بند ايستاده ام
در را بگشا تا بار ديگر طلوع و غروب خورشيد را با هم نظاره كنيم
و باغچه كوچكمان را از پس حصارها رها سازيم
بيا... بيا كه كليد رهايي من در دستان توست




........................................................................................

[Powered by Blogger]