عرايض
| ||
|
|
Thursday, December 05, 2002
٭ يك "پنجره"
براي مردي كه ميرود به آن سوي مه... آن كه رفت، هست در عكسي كه نيست. از دورها آمده بود گم در پنجره اي از زيبايي هيچ. ديگر نيازي به رويا نبود در سمت مه آلود بودن ساكن بود، آنجا كه حسرت شادي ابهام را دارد و عكس مهتاب از خواب زمين ميگذرد. از دورها آمده بود بي آنكه وقت كند پايان خود را ببيند با پنجره اي كه شكل فكرهايش را در آن تماشا ميكرد. (شعر از: محمود فلكي/ برگرفته از ماهنامه كارنامه. شماره 31) بنفشه عرض شد در ساعت 1:45 PM  |  ........................................................................................ |