![]() | ||
|
Saturday, September 14, 2002
٭ ” بيش از اينها ، آه آري...”
هميشه همينطور بوده. اونقدرغرق ذهنيات و تخيلات خودت شده اي و اونقدر به موقع چشماتو باز نكرده اي و درست و هوشيارانه جلوتو نديدي كه خيليهايي كه بهت فكر ميكرده اند و ميتونستي دوستشون داشته باشي- چون دوستت داشته اند و ميخواسته اند كه دوستشون داشته باشي-در سكوت از كنارت رد شده اند و حتي گاهي صدات هم كرده اند ولي نشنيده اي! نديديشون چون در لحظه زندگي نكرده اي. كاش فقط شعار نميدادي كه ذهن بايد كنار گذاشته شه ! كاش واقعا” ميتونستي اين پرده رو كنار بزني و آدماي واقعي اي رو كه هستن و خوبيهاي زيادي هم توي وجود هر كدومشون هست - كه كافيه بخواي تا ببينيشون!- ميديدي و بخاطر بودنشون، فقط بودنشون ازشون تشكر ميكردي و دوستشون داشتي. هرآدمي زيباييهاي منحصر بفرد خودشو داره ، از اين ببعد خوب به اطرافت نگاه كن و آدما رو ببين. آدمايي رو كه خيلي بهتر از اوني هستن كه تصور ميكرده اي. خيلي بيش از اينها ميشه ساده بود و ساده دوست داشت و ساده عشق ورزيد و ساده خنديد و ساده گذشت و ساده نگاه كرد و ...وساده دوست داشت و دوست داشت و دوست داشت و...آري! بيش از اينها ميتوان ساده بود! بنفشه عرض شد در ساعت 3:38 PM  |  ........................................................................................ |