![]() | ||
|
Wednesday, July 17, 2002
٭ جوانتر که بودم و سر و گوشم گاهی برای درک بعضی مفاهيم و گفته ها ميجنبيد، هميشه در ذهنم اشکال ميگرفتم به اين قضيه که چرا برای تفسير آيات قرآن به شأن نزول آنها مراجعه ميکنند. آن زمان فکر ميکردم که مگر نميگويند قرآن کتاب زندگي است و مگر نه اينکه بايد پاسخگوی تمام اعصار باشد؟ پس ديگر نبايد برای درک آن محتاج قصه ها و رواياتی بود که سينه به سينه نقل مي شوند و صحت و سقم آنها محل ترديد است.
چند وقت پيش با چند نفر از وبلاگنويسها جايی بوديم. جايی صحبت به تعريف کردن داستانها و افکاری شد که انگيزه نوشتن برخی مطالبمان شده بودند. اينکه چه ميخواستيم بگوييم و چه برداشتهايی از مطالبمان شده. ميديدم بعضی جاها فهم من با برداشت نويسنده چقدر متفاوت بوده. اين سيستمهای نظرخواهی پايين هر مطلب را هم که در وبلاگهای مختلف بخوانی، ميبينی که گاهی چقدر تفاوت در برداشتها وجود دارد. اگر از انگيزه و اصل آن مطلب مطلع باشی، گاهی برخی از اين برداشتها خنده دار به نظر ميرسد. حتی يکبار يکی نوشته بود که اگر من در مورد سطل آشغال هم بنويسم، باز هم نظرات چنين و چنان است. خلاصه اينکه در خيلی از موارد متناسب با تجربيات، مشاهدات يا خواسته های خودمان است که از حرفها برداشت ميکنيم نه متناسب با گفته. اين هم درست که وبلاگها کتاب زندگی نيستند، اما حالا برايم روشن تر است که اگر کتاب زندگی را هم بخواهی بفهمی، شأن صدور آن کمک بزرگی است. عرض شد در ساعت 11:00 PM  |  ........................................................................................ |