عرايض
| ||
|
|
Friday, July 12, 2002
٭ قلمم رو کاغذ نمی چرخه. انگشتام با کيبرد بيگانه شدن. زمانش هم فرقی نميکنه، سحر باشه يا ظهر يا نصفه شب. از تجربه های نداشته نوشتن خيلی سخته. گنگ و سر در گم ميمونی. هم تو شروع .. هم تو ادامه. می خواستم بگم دوستت دارم. دهنم قفل خورده. نگات که ميکنم يه جفت چشم خوشگل ميبينم. موهای کمند، مژه های سياه، لبای سرخ، لپای قرمز، خلاصه اش: يه اندام شوخ عافيت کش. پشتش هيچی. پشتش خودم موندم با يه دنيا هوس. يه دنيا هوس که دارم دنبالش ميدوم. اونجا ديگه فقط خودمم. تو نيستی. هيچکس نيست. پس ميگذارم و ميگذرم. اينبار به خاطر تو. همين طوری ساکت بمونم بهتره.
لطيفه ايست نهانی که عشق از او خيزد که نام آن نه لب لعل و خط زنگاريست جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال هزار نکته درين کار و بار دلداريست دلش به ناله ميازار و ختم کن حافظ که رستگاری جاويد در کم آزاريست عرض شد در ساعت 12:59 PM  |  ........................................................................................ |