![]() | ||
|
Thursday, May 02, 2002
٭ کجايی؟ کجا؟ ديگر پاهايم قدرت ندارند تا دنبالت بگردند. ديگر شانه هايم طاقت ندارند تا غم دوريت را تحمل کنند. ديگر چشمانم سويی ندارند تا تو را ببينند. ديگر زبانم قدرتی ندارد تا نامت را فرياد کند. ديگر حتی گوشهايم توانی ندارند تا پاسخت را بشنوند. نمی توانم. نمی توانم و نميدانم که چگونه خود را از خلال اين ظواهر برهانم؟ و اگر خود را رهانيدم به کدام جهت به سويت حرکت کنم؟ و اگر جهت را يافتم تا کجا بايد به دنبالت بيايم؟ مگر نه اينکه بزرگیِ تو در حدِ فهم من نيست. پس من برای يافتنت از که کمک بخواهم زمانی که نديده ام کسی تو را يافته باشد؟ و با کدام وسيله به سويت بيايم زمانی که نياموخته ام چگونه از آنها استفاده کنم؟ ديگر هيچ رکوعی نيست که قامتم را به آن دو تا نکرده باشم. و هيچ خاکی نيست که بر آن سجده نکرده باشم. و هيچ خانه ای نيست که طوافش نکرده باشم. و هيچ صفايی نيست که در آن سعی نکرده باشم. و هيچ آرمانی نيست که تمنا نکرده باشم. پس با کدامين سنگ بايد پليديها را رمی کرد؟ و کدامين قربانی را بايد به قربانگاه برد؟ ديگر برايم فرصت انتخابی باقی نمانده. فرصتها را به اميد درک تو وانهادم. خلوتم را با حضورت پُر کن، و در آغوش پُر مهرت به وجودم گرمی ده و با دست محبتت نوازشم کن که تمام دنيا مرا به خود ميخواند و ديگر طاقتی برايم نمانده.
عرض شد در ساعت 5:08 PM  |  ........................................................................................ |