عرايض
صفحه اصلی | آرشيو | فرستادن نظرات | عکس

         عرض کنم خدمتتون که ...



Tuesday, April 02, 2002

٭ 
تا همين 10، 12 سال پيش، وقتی ميرفتيم مسافرت خونه عمو مهدی، صبحها بلند ميشديم ميرفتيم يه کم بالاتر از خونه شون، يه مزرعه ای بود، شير گاو ميخريديم ازشون، سبزی تازه ميگرفتيم. دم ظهری ميرفتيم لب چشمه. يه آب خنکی ميزديم به سر و صورتمون. درختای ميوه رو ميديدی که تو بهار شکوفه دادن، يا تو تابستون ميوه دادن. کم کم خونه ها رو زمين پهن شدن و جای همه چيزو گرفتن. تا همين پارسال وقتی مينشستی تو ايوون خونه شون ميتونستی سرت رو بچرخونی تو دامنه زاگرس، از يخچال تا الوند رو تماشا کنی، تو دامنه اش درختای راجی رو ميديدی که باد ميپيچه توی شاخه هاشون و اون برگهای دو رنگ چه جوری بهم ميخورن و ميرقصن. کم کم ساختمونا قد کشيدن و جلو ديد رو گرفتن. خدايا! چند سال ديگه مونده که ميشه آسمون پر از ستاره رو ديد؟



........................................................................................

[Powered by Blogger]