عرايض
صفحه اصلی | آرشيو | فرستادن نظرات | عکس

         عرض کنم خدمتتون که ...



Thursday, January 05, 2006

٭ 
تو آمدي كه مرا با غمت محك بزني
دلي نبود كه آن را به غمزه تك بزني!
چنان به بوي سوخته دماغت عادت كرد
كه خواستي كه بماني كمي كپك بزني
بلند شدي و نشستي، نرفته برگشتي
دلت چو خواست كه ما را كمي كتك بزني
بلند شد لگدت تا به سمت من آيد
لگد رسيد و دلت باز خواست چك بزني
چنان زياد شد پس از آن اعتماد بر نفست
كه نيتت شده توليدي پفك بزني
درست مثل زماني كه عاشقم بودي
پفك به هيچ و هوس كرده اي الك بزني
عزيز من! نه چنين عاقبت بدست آري
به من زدي، به خودت ميشود كلك بزني؟
نگفتم از نظرت برنگرد و راسخ باش؟
قدم به سوي هدف به كه نم نمك بزني
نگير خرده به اين آب بسته در اين پست
چه عيب اگر كه تو هم حرف بي نمك بزني؟



........................................................................................

[Powered by Blogger]