| ||
|
Friday, March 12, 2004
٭ حالا يک نفس عميق:
(چون پيدا کردنش سخته، همشو همينجا مينويسم!) 9 اسفند - قسمت سوم، شعر: اجازه می دهی اينبار هم کلک بخورم؟ که زخم کهنه شوم باز هم نمک بخورم؟ دوباره بيست و سه سال از خودم عقب بروم وتوی مشت تو آلوچه و پفک بخورم؟ توسنگ گنده بيندازی و فرار کنی ومن بايستم و جای تو کتک بخورم؟ ببين!ببين! به خدا حاضرم به خاطر تو دوباره از همه ...حتی خود تو چک بخورم بيا تو بچه شو و تب کن و بزار که من به جای نان و پلو دردمشترک بخورم تو سنگ گنده بينداز و دربرو تا من به جای شيشه همسايه تان ترک بخورم ببين چقدر صميمانه دوستت دارم نزار تو لجن عشق تو کپک بخورم هنوز بيست و سه سال از خودم عقبترم و هنوز صاف و زلالم...اگر محک بخورم اجازه می دهی هردو دوباره بچه شويم؟ اجازه می دهی اينبارهم کلک بخورم؟ عرض شد در ساعت 5:44 PM  |  ........................................................................................ |