عرايض
صفحه اصلی | آرشيو | فرستادن نظرات | عکس

         عرض کنم خدمتتون که ...



Tuesday, May 20, 2003

٭ 
خاطرت هست هنوز؟
عصرِ آن تابستان
آن خيابانِ پر از دار و درخت
در دلِ شهر شلوغ
در زمانيکه که دلم را نه تکان بود و فروغ
من نگاهم به نگاهت پيچيد
و دل من لرزيد

خاطرت هست هنوز؟
آن شبِ پاييزی
موج آن مردمِ شاد
همه شان شعر و ترانه بر لب
همه شان در فرياد
در دلِ آن همه آواز و نوا
کرد آهنگِ خيالِ تو فقط در من اثر
من کنار تو نشستم خاموش
و دلِ خسته من
با خيالِ تو غنود
و چه بسيار غزل های لطيف
که به ياد تو سرود

خاطرت هست هنوز؟
نيمه شب هایِ زمستانیِ سرد
در دلِ آن مسجد
که جماعت تا صبح
رو بدرگاه خداوند مناجات و دعا ميکردند
دل من با تو چه بسيار نظرها ميکرد
و به اميد نگاهی از لطف
وه! چه بسيار تمنا ميکرد

خاطرت هست هنوز؟
رویِ آن کوهِ پر از برفِ سپيد
بينِ آن خنده و بازی و هياهوی شديد
که جدايی ز همه دنيا بود
واندر آن هيچ نشانی ز غمِ فردا بود
محو در برقِ نگاهی که ز چشم تو جهيد
دل من گشت سراسر امّيد

خاطرت هست هنوز؟
آن دل انگيز بهار
که شدم در همه ايام حضورت بسيار
آن شبِ خاطره انگيزِ پر از آرامش
روزهايی که به دشت و دمنم شد گردش
کوچه باغی آرام
رودِ در حرکت و در جوش و خروش
آن درختی که بر او تکيه زديم
لحظاتی که صدای تو شدم بانگِ سروش
همه بر صفحه دل حک شده است
بهر رسوايی من بر همه مدرک شده است


دل من قطعه به قطعه است کنون
هر کدامش به طريقی به تو بسته است کنون
غصه ات غصه من!
فکر و انديشه هر غصه فراموشت باد
سوز و اشکِ سحر آينه داران هر شب
دافع هر خطرِ روشن و خاموشت باد



........................................................................................

[Powered by Blogger]