عرايض
صفحه اصلی | آرشيو | فرستادن نظرات | عکس

         عرض کنم خدمتتون که ...



Tuesday, May 06, 2003

٭ 
تذکرة الشکايات

آن شيخ هميشه در محاق، آن صاحب دماغ چاق، چانه اش به پيش آمده، نوشتنش کم و بيش آمده، آن معروف به گروه فشار، تولد يافته فصل بهار، آن صاحب ابروان پيوسته، دل ز اهل عالم بگسسته، آن کوهنورد خانه نشين، گهی زين به پشت و گهی پشت به زين، آن صاحب لبخندهای مليح، حرفهايش همه يا مبهم و يا صريح، وجود ساده اش همه غامض، شيخنا و مولانا و مقتدانا "رضا عرايض"، در زندگی به کم ساخته بود و سرش آهنگ طاسی نواخته بود.

نقل است که در جمع ساکت به کنجی مينشست و به گوشه ای چشم ميدوخت. پس او را پرسيدند: "ای شيخ! سکوت از چه رو اختيار ميکنی؟" شيخ در افق نظاره کرد و اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: "از آن رو که اهل هيچ فرقه ای نيستم." خبر در عالمی پيچيد و چنين شد که بی فرقگان عالم به گردش حلقه زدند و او را مراد خود ساختند و از او طلب کتاب کردند. پس او رو به عريضه نويسی آورد و عرايضی نوشت که خلق الله جملگی در درک آن اظهار عجز کردند.

گويند سئوالی نبود که پاسخش نزد وی موجود نبوده باشد. اما در توضيح عرايضش ابا ميکرد و همواره ميفرمود: "هر نبشته ای را مخاطبيست خاص يا عام، پس چنانچه در معنای نوشته ای عاجز مانديد از آن بگذريد که اين نبشته نه از بهر شما نگاشته شده است. پس در اين مواقع تفسير به رای مکنيد و در اذهان خود خيالات نپردازيد که هر کس مسئول اعمال خويش است." پس هر کسی سئوالی داشت پيش وی ميشتافت و شيخ محبت و لبخند نثار او ميکرد و با صبر و حوصله حرفهايش را ميشنيد و چون سئوال خاتمه ميافت، نگاهی به زمين ميفکند و عرق بر صورت مبارکش مينشست و پاسخ ميداد: "نميدونم". اين جواب بعضی را گران آمدی و چون در معنای برخی عرايض شيخ درمانده شدند، بر شيخ تهمت ها زدند. برخی او را افسرده و ماتم زده خواندند و گروهی عاشق و دلباخته ناميدند و دسته ای ديوانه و پاکباخته نام نهادند. شيخ بر اين همه لبخندی زدی و در يک گوش در ساخت و در گوش ديگر دروازه ای بنا نهاد و اين را از معجزات شيخ ميدانند.

آورده اند که عده ای چون در معنای عرايض شيخ درماندند بنای کنجکاوی نهادند و رو به سوی نزديکان وی آوردند. پس بنا به دسترسی که داشتند يا بر رفيق بزرگ وی هجوم بردند و يا بر بانوی سبز پوش که اين نوشته ها بر پايه کدام داستان عرض ميشوند. پس هجمه ها و تعرضات چنان بر اين دو فزونی گرفت که هفته ای چندين بار شکايت پيش شيخ بردند که: "يا شيخ! اين چه سبيل نوشتن است که زندگی به کام نزديکان خود تلخ کرده ای؟" شيخ از ناراحتی دوستان رنج بسيار کشيد. پس دستور داد کوره ای آماده کردند و هيزمش را از شکايات اين دو دوست مهيا ساخت. پس عرايضش را در آن نهاد و وصيت کرد تا چنانچه بار ديگر مزاحمتی بر هر صورت -آفلايناً يا آنلايناً يا ميلاً يا تلفناً يا حضوراً- بر يکی از اين دو حادث شود، طومارش را در هم پيچند و او را نيز در آتش آن بيفکنند و از اين غم رهايی بخشند. خدايش صبر دهاد...



........................................................................................

[Powered by Blogger]