عرايض
صفحه اصلی | آرشيو | فرستادن نظرات | عکس

         عرض کنم خدمتتون که ...



Saturday, May 03, 2003

٭ 
آن پيچ را که پشت سر گذاشتی مقابلت يک کوچه باريک و طولانی است که تو را از گذشته ات جدا نميکند...
به انتهای کوچه که برسی برابرت يک پل است که گذشته و آينده را بهم وصل نميکند...
از پل که رد شدی، کمی جلوتر در سمت چپت يک پله باريک است که راه صعود را برای تو نمايان نميکند...
از پله ها که گذشتی پيش چشمانت مسيری است که آينده را به تو نشان نميدهد...
نيم ساعتی که در آن مسير جلو رفتی قهوه خانه اي کنار رودخانه است که سکوت را هديه نميکند...
در حياط قهوه خانه، پای آن درختان بلند، تختی است که روی آن که نشستی آرامش را به تو هديه نميکند...
کوچه باغ و پل و درخت و راه و رودخانه هم که نباشد، دستم را که بگيری سکوت و آرامش است که در من جاری ميشود.. مسير صعود است که نمايان ميشود.. گذشته و آينده است که بی اهميت ميشود..
...عطر دستانت هنوز بر دستانم باقی مانده است



........................................................................................

[Powered by Blogger]