عرايض
صفحه اصلی | آرشيو | فرستادن نظرات | عکس

         عرض کنم خدمتتون که ...



Monday, March 17, 2003

٭ 
سخت بود. اميد بود که می آمد و ميرفت. با هر رفتنش بخشی از وجودم را ميبرد. کودک تر از آن بودم که بفهمم چه اتفاقی ميفتد. دلم به باری خوش بود که فکر ميکردم برداشته ام...
انگار شبيه همان موقع هاست. اين بار اميد نيست، وهم است. آمدنی در کار نيست. اساس بر رفتن و کندن و بردن است. افسوس که ديگر روياهای کودکی نيست تا دل به برداشتن باری که بر زمين مانده خوش کنم.



........................................................................................

[Powered by Blogger]