| ||
|
Thursday, December 12, 2002
٭ انگيزه نوشتن متن زير،جواب دادن به سؤالي بود كه جناب طوطي در آنسوي مه پرسيده بودند و خوب مسلمه كه اين همه نظر در قسمت نظر خواهي هيچ وبلاگي جا نميشه! :
اگه قرار بود بالاي نقاشيهام چيزي بنويسم، ديگه چرا بايد نقاشي مي كردم؟ حرفها وقتي به شكل نقاشي در ميان كه اونقدر عميق و واقعي ميشن كه ديگه در قالب كلمات نمي گنجند. شايد براي همينه كه هميشه هم آدم نمي تونه نقاشي كنه.بايد حرفي باشه براي گفتن كه ناخود اگاه از جا بلندت كنه و هلت بده به سمت قلموهات، به سمت بوي رنگ و به سمت يه صفحه سفيد. بايد به جايي برسي كه اگه دست به قلمو نبري، ديوونه بشي واحساس كني كه يه چيزي راه نفس كشيدنتو مي بنده.اينجاست كه هر خطي كه ميكشي معناي خاصي براي خودش خواهد داشت و بسته به رنگهايي كه انتخاب ميشه، معاني متفاوتي به بيننده القا ميشه كه برداشتهاي متفاوتي را هم در پي خواهد داشت. - البته از يك طرف هم، اين برداشت به شخص بيننده هم بستگي داره كه حالا ديگه من به اين مسأله نمي پردازم-. بايد با همه وجودت نقاشي كني اونوقت اون نقاشي خودش گوياي همه چيز خواهد بود، بي نياز از هرگونه توضيحي. مگر نه اينكه آنچه از دل بر آيد لاجرم بر دل نشيند؟ بعدشم اينكه خوب آدم هر نقاشي اي رو كه ميكشه، مسلما” به يه دليلي ميكشه، حالا اون دليل ميتونه يك شخص خاص ، يه احساس متفاوت و عميق تراز هميشه، يه اتفاق بخصوص،يا شرايط محيطي تأثير گذاري باشه، مثلا” هواي باروني، يه مزرعه گندم، وزيدن باد در لابلاي برگهاي درختان، افتادن برگهاي نارنجي و قرمز از يه درخت خشك، ديدن يه پرنده در آسمون، صداي خرد شدن يه برگ زير پا ، ديدن دختر بچه اي با روپوش مدرسه سرمه اي كه كنار ايستگاه اتوبوس روي زمين نشسته و دستاشو- با انگشتهاي كشيده اش- گذاشته زير چونه اش به انتظار اتوبوس وخيلي چيزاي ديگه. گاهي هم يه اشتباه، يه خاطره، يه آدم جديد، يه آدمي كه رفته، يا حتي يه آدمي كه توي ذهنت ساختيش ميتونه انگيزه اي باشه براي خلق يه اثر هنري. و گاهي هم يه هدف خاص، مورد نظر يه هنرمنده، يه هدفي كه ديگه شخصي نيست، يه مسأ له اي كه به يه گروه از آدمها يا حتي به همه دنيا مربوط ميشه.مثلا” به تصوير كشيدن مشكلات و معضلاتي كه دريك جامعه يا در همه دنيا وجود داره و... و اينجاست كه تنها كسي ميتونه منظور رو درست بيان كنه و به هدفش نزديك بشه كه به نوعي به يك دريافت و يك زبان جهاني رسيده باشه و يه چيزهايي رو با همه وجودش لمس كرده باشه وهمچنين مهارت تكنيكي كافي هم داشته باشه. خلاصه اينكه ، خوب بله، بايد پشت يه كار هنري، يه انگيزه واقعي، يه جور ايمان ،باشه و بعبارتي كارهنري ، و اصولا” هر كار ديگري هم ، بايد ”معني” داشته باشه. ”معني”! حالا بعد از همه اين حرفها باز هم اگه قرار بود حتما” بالاي نقاشي هام چيزي بنويسم، شايد مي نوشتم: ”براي جريان شديد زندگي” يا ”براي سبكي تحمل ناپذير هستي* ” ! * ”سبكي تحمل ناپذير هستي”، عنوان اصلي كتاب ”بارهستي” / ميلان كوندرا ست. بنفشه عرض شد در ساعت 5:59 PM  |  ........................................................................................ |