| ||
|
Tuesday, November 19, 2002
٭ ميگم: آخه اين چيه؟ "اين" داغون، "اون" داغون. اين چه عشقيه آخه؟
ميگه: والا منم همينو ميگم. و بديش اينه که بعضی وقتا هی يه سيکل معيوب با همين مدل تموم شدن تکرار ميشه. ميگم: والا چي بگم؟ برا جفتشون همينه قطعاً ميگه: ولی برا "اين" بيشتر. جدا شدن اصولاً چيز مزخرفيه تو يه رابطهء عشقی. (چند دقيقه بعد) ميگم: من هميشه از رابطه عاطفی با دخترا ترسيدم، برا همين چيزا ميگه: تو که آدم نيستی از اساس! بندهء خدا، يه پيش فرض بد نيست داشته باشی. باور کن! ميگم: پيش فرض همينه که دارم ميبينم. اين يه نمونه ش. هزار تاش رو هم دارم دور و برم ميبينم. ميگه: خب اين که نشد حرف! ميگم: بفرماييد حرف چيه پس ميگه: دم غنيمته. اينکه دست نزنی به کبريت چون جيزه! خب دست بزن. کار کردن باهاش رو درست ياد بگير. ميگم: وقتی ميدونی عاقبتش چيه؟ وقتی يه نفر و داغون ميکنی و خودتم داغون ميشی؟ اينکه معلومه. امتحان ميخواد؟ چن نفر بايد اين وسط داغون شن؟ ميگه: اگه نشدی چي؟ اگه خوب بود چی؟ ميگم: وقتی اين کارو ميکنم که بدونم خوبه. اينا "اگه" نيست، از همين حالا آخرش معلومه. نميدونم! اينا از همون انجام ندادنياست. من مانعی برا اين کار ندارم الا منع عقلی. ميگه: يه وقتايی بايد بي خيال اين عقل شد. ميگم: آخرش ميشه اين: «"اون" منطقی ميشود!» ميخنده و ميگه: تو چي ميشی؟ ميگم: من هيچی نبودم، هيچيم نميشم. ميترسم. نه بخاطر خودم. بخاطر اون يکی. فکر قلبی که بشکنه معلوم نيست ديگه راحتت بذاره. بازم ميخنده و ميگه: تو برو با يه کرگدن دوست شو که اساساً پوستش کلفت باشه. تو اينکاره نيستی بچه جان. اگه شکستنيم در کار باشه اين تويی که ميشکنی نه طرفت. ميگم: پس اگه يه بار اشتباه انتخاب کردی ديگه بايد تا آخرش پاش وايسی ديگه؟ ميگه: ای بابا! کي گفته؟ ميگم: من نميتونم بابا. اين کارا از من برنمياد. اميدوارم گرفتارش نشم. اون موقع که اوج اين چيزا بود من خودمو کنار کشيدم. به هر حسابی که ميخوای بذاری بذار، فرقی نميکنه. کبريت، ترس، جربزه، عقل، فرقی نميکنه. من اينکاره نيستم. ميگه: پس ميمونه يه چيزی فقط. (ميخنده و ميگه) لا اقل برا اينکه خيالم راحت باشه، يعنی گناه نداشته باشی و از اين حرفا، هر وقت خواستی بری خواستگاری، منم ببر لا اقل! اينجور بچه خوبا اصولاً برعکس ميشه کارشون. ++++++ ميدونی يه وقتايی آدم مسئوليت داره. يه وقتايی آدم احساس مسئوليت ميکنه. خيلی فرقشه. اينا بايد باهم باشن. ممکنه يکی باشه و اون يکی نباشه. اونی که سخته اون احساس مسئوليته س. اگه مسئوليت داشتی اما احساسش رو نه، خيلی بی معرفتی. هر رابطه ای مسئوليت مياره. من دوست دارم تا يه حدی مسئوليت داشته باشم که از عهده ش برميام. وگرنه اون احساس مسئوليته آدمو اذيت ميکنه. عرض شد در ساعت 12:37 AM  |  ........................................................................................ |