عرايض
صفحه اصلی | آرشيو | فرستادن نظرات | عکس

         عرض کنم خدمتتون که ...



Thursday, October 03, 2002

٭ 
ديروز به يكي از دوستانم مي گفتم من باز هم ته دلم نگرانم. يه جوري كه انگار قراره يه اتفاق نه چندان خوشايندي بيفته، يه جوري كه انگار دارم اشتباه مي كنم و خودم هم ميدونم ولي با اين وجود پيش برده ميشم، انگار كه ميخوام بر دودلي آزارنده خودم غلبه كنم، نميخوام بذارم شك منو بترسونه . شايد اغلب اوقات همينطوريم حتي در مواقع خوشحالي كامل يه كمي ته دلم نگرانم. ولي نميدونم نگران چي! شايد نگران آينده اي كه ازش هيچ اطلاعي ندارم و نگران اتفاقاتي كه هميشه غافلگيرم كرده و مي كنند و اين روزها بيشتر از هميشه. دوباره يكي از اون دوره هايي پيش اومده كه پر از اتفاق هاي دلهره آوره. نمي دونم - شايد هم ميدونم ولي نميخوام بگم!- ولي اين انتخاب كردن و تصميم گرفتن ، در مورد مسائل خيلي مهم كه قراره همه زندگي آدمو زير و رو كنه، هميشه ترسناكه . مگه اينكه واقعا” از انتخابت مطمئن باشي - حداقل در حال حاضر- و من نيستم ولي بايد تصميم بگيرم. آدمها - يا بهتره بگم اكثر آدمها - همونطور كه نخواستن هاشون خودخواهانه ست، دوست داشتن ها و خواستن هاشون هم خودخواهانه ست. فكر ميكنم كسي كه فقط به اين فكر ميكنه كه خودش ميخواد، چون دوست داره ، بدون توجه به اينكه اين خواهشش باعث نگراني طرف مقابل ميشه و او رو وادار ميكنه كه عليرغم ميلش تصميم بگيره، اون هم با عجله، در واقع خودش رو دوست داره، نه طرف مقابش رو، وگرنه شرايط او را هم در نظر مي گرفت و با پا فشاري باعث بهم خوردن آرامش رواني ديگري نميشد! كاش او هم وبلاگ ميخوند!
حالا همين دوستم كه باهاش درد دل ميگفتم، ميگفت كه اون تعجبش از اينه كه خودش برعكس منه و حتي در بدترين شرايط هم هميشه ته دلش فكر ميكنه كه همه چي دوباره درست ميشه ، حتي در مواردي كه مطمئنه كه داره خودش رو گول ميزنه!
فكر ميكنم بايد ما دو تا رو با هم قاطي كنند - راستي ديكته قاطي درسته؟!- تا يه آدم نرمال از آب در بياد!


بنفشه



........................................................................................

[Powered by Blogger]