| ||
|
Tuesday, September 17, 2002
٭ روز را ديده ام. شب را ديده ام. خورشيد را ديده ام. ماه را ديده ام. دريا را ديده ام. كوه را ديده ام. شتر را ديده ام. خاك را ديده ام. زيتون را ديده ام. تو را ديده ام.
روز با من سخن نگفت. شب با من سخن نگفت. خورشيد با من سخن نگفت. ماه با من سخن نگفت. دريا با من سخن نگفت. كوه با من سخن نگفت. شتر با من سخن نگفت. خاك با من سخن نگفت. زيتون با من سخن نگفت. تو با من سخن نگفتي. از روز گذشتم. از شب گذشتم. از خورشيد گذشتم. از ماه گذشتم. از دريا گذشتم. از كوه گذشتم. از شتر گذشتم. از خاك گذشتم. از زيتون گذشتم... از تو ... نشد. جوابت واضح نبود. كتابت مفهوم نبود. پيغامت رسا نبود. فهمم محدود بود؟ گوشم كر بود؟ چشمم كور بود؟ زبانم لال بود؟ پاهايم فلج بود؟ چرا روز را درك كردم؟ چرا شب را درك كردم؟ چرا خورشيد را درك كردم؟ چرا ماه را درك كردم؟ چرا دريا را درك كردم؟ چرا كوه را درك كردم؟ چرا شتر را درك كردم؟ چرا خاك را درك كردم؟ چرا زيتون را درك كردم؟ چرا تو را درك نميكنم؟ حالا من مانده ام. از روز جدا. از شب جدا. از خورشيد جدا. از ماه جدا. از دريا جدا. از كوه جدا. از شتر جدا. از زيتون جدا. از تو جدا و از خودم جدا... عرض شد در ساعت 9:32 AM  |  ........................................................................................ |