| ||
|
Sunday, September 01, 2002
٭ ” شايد اين...! ”
هواي دستانت آلوده به غبار هيچ ترديدي نبود نهايت امنيت را استشمام ميكردم وقتي كه ناتمامي شانه هايم را بر استحكام تنت مي فشردي چنانم در بر گير كه در فشار بازوان مطمئنت بخواب روم و خواب بلوغ ببينم بگذار ببينم چگونه زمين بارور ميشود و گندمهاي نارس بالغ آنچنانم بر پيكرت بفشار تا طعم زبر گندم نارس در رگهاي ملتهبم جاري شود بگذار گندمزار لحظه پيوند ما را به نظاره بنشيند باور كن كه من مراقب شقايقها خواهم بود! بنفشه عرض شد در ساعت 11:46 AM  |  ........................................................................................ |