عرايض
صفحه اصلی | آرشيو | فرستادن نظرات | عکس

         عرض کنم خدمتتون که ...



Sunday, September 22, 2002

٭ 
اينا رو در جواب يكي از مطالب آيدا نوشته بودم كه در قسمت نظر خواهي جا نشد و منتقلش كردم به اينجا:

درسته كه هيچ راهي براي پيشگيري ازعشق وجود ندارد، ولي براي پيشگيري از يك ازدواج غلط، راههاي زيادي ميشه پيدا كرد. وهمونطور كه ميدونيم پيشگيري هميشه بهتر از درمان است.راههايي كه به ذهن من ميرسه اينهاست:
1- هرگز تا زماني كه كسي رو دوست داريم و درگير يك رابطه عاطفي با كسي هستيم، تن به ازدواج با شخص ديگري ندهيم.
اشتباه نكنيم، اين اصلا” راه مناسبي براي فرار از رنج عشقي كه گرفتارش هستيم نخواهد بود، بلكه بزرگترين اشتباهي خواهد بود كه ممكنه در تمام زندگيمان مرتكب شويم. با اين كار نه نتها به خودمان، بلكه به همسر و فرزندان آينده مان هم خيانت خواهيم كرد.
براي پي بردن به مطلقا” اشتباه بودن اين عمل، تنها كافيست به فلسفه ازدواج فكر كنيم و از خودمون بپرسيم ”اصلا” براي چي ميخواهيم ازدواج كنيم؟” و ”هدف اصلي از ازدواج چيست؟”
2- اصلا” اصلا” به مصلحت ديگران ، بخصوص بزرگترها !، ازدواج نكنيم. بنظر من اين ازدواجهاي سنتي ايراني غلط ترين نوع ازدواج و بعبارتي مسخره ترين صورت آن است.
يه نفر كه همه ميگن آدم خيلي خوبيه، مرد زندگيه، تحصيل كرده است و وضع مالي خوبي هم داره، لزوما” نميتونه همسر خوبي هم باشه، حتي اگه آدم خيلي خيلي خوبي باشه و حتي اگه همه تضمينش كنند.
3- تا وقتي كه اون كسي رو كه هميشه دنبالش بوده ايم و تا حد زيادي همونيه كه ميخواسته ايم و به ايده آلمون نزديكه ، پيدا نكرده ايم،تن به ازدواج ندهيم. گول نخوريم، خودمون رو قانع نكنيم و هرگز به كمتر از آرزوهامون و آنچه كه توقعش رو داشته ايم، رضايت ندهيم. البته ايده آليست بودن افراطي يا زياد از حد بلند پرواز بودن هم مشكل ساز خواهد بود، بهتر در اين مورد كمي واقعيت گرا باشيم و از اسب سفيد خيال بياييم پاييين.
4- هرگز ، تحت هيچ شرايطي، حتي به قيمت جانمان هم كه شده، تن به يك ازدواج ناخواسته و اجباري ندهيم. هرچند كه شايد اين نظريه در حد حرف باشه، شايد واقعيت خيلي با اين فرق داشته باشه،شايد و حتما” هنوز هم هستند كساني كه مجبور به ابن كار ميشوند و خواهند شد. چون در چنيني شرايطي نبوده ام، در اين مورد هيچ ادعايي ندارم.
5- اگه كسي رو دوست داريم، و ميخواهيم كه بدستش بياريم، كه البته من نفس چنين خواسته و چنين طرز فكري رو قبول ندارم، چون معتقدم كه آدمها رو بايد در پذيرفتن خودمون آزاد بگذاريم...- بايد به هر وسيله اي كه شده، سعي خودمون رو بكنيم تا جايي كه اگه نشد، بعدا” جاي هيچگونه پشيماني و خود آزاري باقي نماند. حالا اگه نشد، بايد اونقدر قوي باشيم كه بتونيم خيلي راحت واقعيت رو بپذيريم و از نو براي ادامه زندگيمون فكر تازه اي بكنيم.ولي تا زمانيكه تنوانسته ايم با اين مشكل عاطفي كنار بياييم ، همچنان مورد شماره( 1) معتبر است.
6- بطوركلي تا وقتي با خودمون، يعني با همه آنچه كه واقعا” هستيم، با گذشته مان - هرچه كه بوده- ، با آرزوها، اهداف، خواسته ها وعقايدو ارزشهايمان، كنار نيامده ايم، و تا زماني كه واقعا” نميدونيم در زندگي دنبال چه چيز هستيم و تا وقتي كه به يك انضباط و آرامش دروني و به بلوغ فكري و روحي لازم براي پذيرفتن مسوؤليت خطير ازدواج نرسيده ايم، هرگز ازدواج نكنيم. چون ما در قبال زندگي همسرمان مسوؤل خواهيم بود. بايد مطمئن باشيم كه قابليت خوشبخت كردن فرد ديگري را داريم. يعني اين توانايي رو در خودمون ببينيم كه بتونيم در يك شخص ديگه كمك كنيم كه احساس بهتري نسبت به خودش و همه چيز داشته باشه.بعبارت ديگر بتونيم به رشد هم كمك كنيم.(مسلما” همسر ما هم بايد فردي بالغ باشد...)
7- هرگز هرگز هرگز قبل ازپيدا كردن شناخت كافي نسبت به طرز فكر،علايق،اعتقادات و بخصوص ”خانواده” همديگه، ازدواج نكنيم. واقعيت همديگه رو ببينيم. اونوقت اگه نترسيديم،واگه تضادها و مشكلات اساسي وجود نداشت، ميتونيم در مورد ازدواج فكر كنيم.
8- هيچوقت به خودمون و به طرف مقابل دروغ نگيم. دروغ گفتن - هر چند كه خيلي كيف داره! - ولي خيلي كار بديه! مطمئن باشيد كه اگه دروغ گوي ماهري نباشيد، آخرش دستتون رو ميشه، پس چه بهتر كه مثل بچه هاي خوب، از همون اول دروغ نگيد، البته اين به آن معنا هم نيست كه حتما” بايد هميشه راستش رو بگيد! نه! فقط دروغ نگيد.

خيلي چيزاي ديگه هم هست ولي اگه بخوام همه رو بگم خيلي طولاني ميشه.
خلاصش اينكه اگه درست ازدواج كنيم و با كسي كه دوستش داريم، حالا لازم هم نيست كه عاشقش باشيم، - من كه هيچ اصراري بر اين امر ندارم، دوست داشتن رو به عشق ترجيح ميدم، براي ازدواج - احتمال دچار شدنمون به هوس ، عشق جديد و بي موقع، وقت نشناس، يا هر چيز ديگه يي كه اسمش رو ميگذاريد، كمتر خواهد بود. فكر ميكنم كسي كه زندگيش رو دوست داشته باشه، به همسرش علاقه داشته باشه، با همسرش واقعا” دوست باشه ، به بچه هايش عشق بورزد ودر مورد زندگيها وسرنوشتهاي ديگري كه به خواست او و با اراده شخص او، به زندگي اش پيوند خورده و از آن متآثر ميشه،احساس مسوؤليت كند، هيچوقت فرصتي براي درگير شدن در يك عشق ديگر نخواهد داشت، چون چنين شخصي ارضا ميشه وديگه نيا زي نخواهد داشت به اينكه در جاي ديگري بدنبال عشق از دست رفته اش بگردد!
با وجود همه اينها، اگر باز هم عشق جديدي اتفاق افتاد- كه من بدون شك آن را هوس مي نامم، نه عشق- من يكي كه خودم را ناگزير ميدانم كه از آن عشق چشم بپوشم، چون با پيوند ازدواج ، من مسوؤل همسرم خواهم بود و ديگه حق ندارم كه فقط به خودم، به احساسات خودم و به آرزوهاي خودم فكر كنم. من اين اجازه رو به خودم نميدهم كه با زندگي كسي كه با خودم عهد بسته ام، بهش كمك كنم براي اينكه احساس بهتري داشته باشه و بعبارتي خوشبخت تر باشه، بازي كنم. اينجا ديگه من مسوؤلم و به هيچ بهانه اي هم نميتونم از زير بار مسوؤليت شانه خالي كنم.
در پايان براي همگيتون آرزوي زندگي اي سرشار از صداقت و عشق دارم، در كنار كسانيكه دوستشان داريد و دوستتان دارند.




بنفشه



........................................................................................

[Powered by Blogger]