| ||
|
Sunday, July 07, 2002
٭ با تو هستم که مرا در ذهنت ساختی ....
مرا بر کدام قسمت از ذهنت پی ريزی کردی؟ و بنيان آن را از چه ريختی؟ و اسکلتش را از چه ساختی؟ و ديوارش را چگونه بالا بردی؟ و نمایَش را چطور طراحی کردی؟ ايکاش آن هنگام پنجره ای بزرگ ميساختی تا شعاعی از نور التهاب درونم را بر تو روشن ميکرد. و فاضلابی تا گنداب درونم ذهنت را آزرده نميساخت، و باغچه ای تا گلهای محبتم مجال شکوفايی ميافت، و ايکاش آينه ای ميگذاشتی تا وجودم در آن نمايان ميگشت. افسوس که تنها نمايی ساختی که بنيان بر آب داشت و اين چنين اولين لرزه ها مرا در زير آوارِ ديوارهایِ سنگی که به خيال استحکام حضورم در ذهنت ساخته بودی مدفون کرد... عرض شد در ساعت 9:07 PM  |  ........................................................................................ |