| ||
|
Friday, June 28, 2002
٭ بر عکس جای قبلی که اون آقايون دکتر موقع مصاحبه سعی کرده بودن برتري و تجربهء خودشون رو به رخ مهندس جوون بکشن، بايد اعتراف ميکرد که اين يکیا حداقل آدمهای خوب و منصفی بودن. وقتی مصاحبه تموم شد و از اونها خواست که عيبها و ايراداتی رو که در او ديدن بهش بگن، يکي شون با درايت و شعور بالا اينطوری جوابش رو داد: بذار از حُسن هات شروع کنم. آدم صادقی هستی، متواضعی، دانسته هات بيشتر از اون چيزیه که نشون ميدی ... اما ميدونی اينا خصوصيتهای دانشجوييه. يه قسمتيش به مرور زمان و با تجربه ای که تو کار به دست مياری درست ميشه!! اما يه کمی هم بايد خودت تلاش کنی. ما ميخوايم اينجا مدير تربيت کنيم. يه مدير لازمه که ... همين طور که آقای دکتر داشت حرف ميزد، ياد مديرايی افتاد که هر روز باهاشون سر و کار داشت. ميديد که آره. بعضی خصوصياتشون درست شبيه همين حرفاييه که داره ميشنوه. فارغ از اين که آدمهای ناتوان يا توانايی هستن، جدا از اينکه چه جور عقايدی دارن، يه چيزايی تو همشون مشترکه. خالی بندی و اين که کارشون رو الکی مهم و بزرگ جلوه بدن. اينکه برای ترقی پاشون رو روی شونه ها و سر و کلهء زير دستا يا حتی امثال خودشون بذارن. اينکه برای حفظ موقعيت از بعضی جاهای مافوقشون آويزون شن ... ديد که رنگ و لعاب رو که از رو حرفا برداره ميشه همون چيزی که هر روز ميبينه و ازش زجر ميکشه.
حرفا که تموم شد تشکر کرد و اومد بيرون. داشت به اين فکر ميکرد که شايد اون مديرايی که هر روز داره تو ذهنش بهشون بد و بيراه ميگه بابت کارايی که ازشون ميبينه، چقدر مقصرن. بالاخره اونا هم يا سر همين کلاسا نشستن يا به قول همون آقای دکتر با تجربه رسيدن به اينجا که بايد اين شکلی باشن و راه ديگه ای ندارن. نگاه کرد به ساعتش. کلاس داشت. دانشجو بازی. اما اصلاً حس و حال يادگيری نبود. جلو آينه وايساد. دندوناش رو گذاشت رو هم و نگاشون کرد. بد نبود. به اندازه کافی تيز بود. ميتونست مثل يه گرگ باشه. سرش رو انداخت پايين و از فکری که تو ذهنش بود خجالت کشيد. راه افتاد. شبِ آخری بود که چکنواريان شيرين و فرهاد رو اجرا ميکرد. خود بخود يه چيزی کشوندش اون طرفی. قصهء عشق. آآآآی عشق ... فکر ميکرد تنها چيزيه تو دنيا که ميتونه به زندگی معنی بده. اما هميشه ازش فرار ميکرد. ميترسيد. ميترسيد عاشق شه و بعد ببينه اين دنيا اصلاً چيز خوبی نداره. عرض شد در ساعت 11:14 PM  |  ........................................................................................ |