| ||
|
Wednesday, June 12, 2002
٭ حرفهايي كه اين پايين و بدنبال نظر برخي از دوستان عزيز در قسمت نظر خواهي مطلب ديروز زده ام بايد ميرفت و در همانجا قرار ميگرفت. اما بدليل زياد بودن حجم آن، تصميم گرفتم كه اينجا بنويسم. اميدوارم دوستاني كه با ارائهء نظرات مرا مورد لطف قرار داده اند بر من ببخشند.
تصور من اين بود كه در مطلب ديروز ذكر اين سئوال كه "در چند درصد مواقع هدف استفاده از نظر و تجربهء ديگران و اصلاح ديدگاههای خودمان است؟" نشاندهندهء يكي از اهداف اصليِ بحث كردن است. واضح است كه وقتي از قبل، تغيير عقيدهء طرف مقابل را مد نظر قرار دهيم ديگر بدنبال بحث كردن به مفهوم بالا نيستيم. طبيعتاً وقتي كه دو نفر با يكديگر كاملاً هم عقيده باشند بحث كردن تنها معناي تاييد گفته ها را ميدهد و اصلاً اختلافي وجود ندارد تا روي آن بحثي صورت بگيرد. بحث زماني سازنده تر است كه ما نظر و عقيده اي متفاوت (و البته نه لزوماً مخالف، چه بسا مكمل) با نظر و عقيده خود بشنويم. يا حداقل در زمينه اي كه اطلاعي نداريم بشنويم و سئوال كنيم. اما اگر عقل و منطق در هنگام بحث كنار گذاشته شد و هدف شد مثلاً تلاش براي تغيير دادن عقيدهء طرف مقابل بدون ارائهء دلايل كافي و منطقي و قانع كننده، چه بايد كرد؟ تا كجا بايد به اين قبيل بحثها ادامه داد؟ من هنوز فكر ميكنم كه وقتي به اين نتيجه رسيدي كه در مقابلت كسي قرار گرفته كه واقعاً تمايلي به پذيرش معيارهاي منطقي نشان نميدهد، و تلاش تو هم براي قانع كردن او بيفايده مانده، بهتر است از اتلاف انرژي بيش از حد خودداري كني و با يك لبخند اجازه دهي كه بحث (بحث؟) خاتمه پيدا كنه. البته نه لبخندي (بهتر بگويم پوزخندي) كه حامل پيغام "من بهتر از تو ميدونم" باشد، بلكه لبخندي كه با سعه صدر بر لب مي آوري تا طرف مقابلت صحبتهايش را خاتمه دهد. براي نمونه، بحثي پيرامون مطلبي كه در وبلاگ عمومي نوشته شده، اينجا بين فضول و قاصدك در گرفته است. شما بخوانيد و خود قضاوت كنيد كه جز لبخندي بر لب كار ديگري ميتوان كرد؟ عرض شد در ساعت 3:33 PM  |  ........................................................................................ |