| ||
|
Wednesday, May 08, 2002
٭ تمام امروز يک حس عجيبی در من بود. سرما از قلبم بيرون ميزد و در کل بدنم پخش ميشد. يک جور سرمای درونی. حالم مثل بچه محصلهايی بود که دلهرهء امتحان دارند. اين دلهرهء امتحان چيزيست که در تمام مدت دبيرستان و کنکور و دانشگاه آرزو ميکردم يک کمی داشته باشم. آن موقعها بی خيال بودم نسبت به نمره و امتحان و درس. به خاطر همين فکر ميکردم يک کم از آن دلهره را داشتن محرک خوبی است. امروز بعد از اين همه مدت آن احساس در من زنده شده بود. نميدانم چرا.
عرض شد در ساعت 10:35 PM  |  ........................................................................................ |