عرايض
صفحه اصلی | آرشيو | فرستادن نظرات | عکس

         عرض کنم خدمتتون که ...



Thursday, May 23, 2002

٭ 
رو به کوه که مي ايستی عظمت رو حس ميکنی. نزديکش ميشی احساس آرامش ميکنی. عظمتش برات ملموستره. ازش که بالا ميری بزرگی اون رو تو خودت حس ميکنی. ميبينی خيلی بزرگتر از اونيه که از دور بنظر ميومد. اون بالا بالاها که رسيدی، نوک قله، وقتی که تمام کوه زير پاهاته تازه ميفهمی با چه عظمتی طرف بودی. ميفهمی تا کجا ميتونی خودتو باهاش يکی کنی. تمام سختيهايی که برا رسيدن به اونجا کشيدی برات ميشه لذت. حال ميکنی. ديگه ميدونی اون کوله پشتیِ رو دوشت، سنگينيش الکی نبوده. اصلاً سنگينيش يادت ميره. يه سری آدم حرفه ای هم هستن که هزار جور وسيله همراه خودشون دارن. خب اون کوههايی هم که ميرن فرق ميکنه. جاهايی ميرسن که همه نميتونن برسن. اما اگه از راهش نری به قله نميرسی. اونوقت معلوم نيست از کجا سر در بياری. وسط اون همه بزرگی گم ميشی. يا سر از ته دره مياری يا اينقدر دور خودت ميگردی تا از پا در بيای.
امشب يکی از من پرسيد تو کجای راهی؟ انگار تا حالا از خودم نپرسيده بودم. چقدر جواب دادن به سئوالش برام سنگين بود. راستی من کجای راهم؟ راه رو ميشناسم؟ پيداش کردم؟ راه بلد کيه؟ راه اينقد پاخورده هست که آدم گم نشه؟ نميدونم. هر چي که هست اينه که تو از کوه خيلی بزرگتری. اما من همون آدمم. وقتی از کوه بالا ميری بايد انرژيت رو تقسيم کنی تا نبری. من برا انرژی گرفتن تو کوله پشتيم چی دارم؟ برای يه عظمت بينهايت چقدر بايد تو اين کوله جنس داشت؟ کفش مناسب کدومه؟ لباس بدرد بخور چيه؟ نميدونم اما دوست دارم بيام طرفت. حتی اگه راه رو همون پايين هم گم کنم، حتی اگه اونجا دور خودم چرخ بزنم، بالاخره تو دامن تو تلف ميشم. اما اون قله خيلی قشنگتره. ايکاش يه روزی بياد که من يه کم از عظمتت رو تو وجود خودم حس کنم.



........................................................................................

[Powered by Blogger]