عرايض
صفحه اصلی | آرشيو | فرستادن نظرات | عکس

         عرض کنم خدمتتون که ...



Saturday, May 18, 2002

٭ 
سبلان اينجاست...
سبلان محلهء تقي ريزه است، محلهء عباس تايسون، محلهء ذبيح. محله اي كه بهزاد با معدل 19 شاگرد اول دبيرستانش بود، وقتي كه همه اميد داشتند قهرمان كشتي جوانان شود، وقتي همه منتظر ورودش به دانشگاه بودند با 7 كيلو ترياك دستگير شد تا پدرش از غصه دق كند. كارگري كه ميخواهد بچه اش را با خود به سر كار ببرد لابد ميترسد از اينكه كودكش در كوچه پس كوچه هاي سبلان بزرگ شود. سبلان جايي است كه وقتي گذارت با كفش مهماني به آنجا بيفتد، نميداني از ترس كلام غير بهداشتي بچه هاي زير 7 سالش به كدام طرف فرار كني. سبلان ساقي هايش معروفند.
اما سبلان مثل محلهء من و مثل اكثر محله هاي تهران از جاهاي متوسط نشين اين شهر است. در سبلان كسي از نداري نميميرد. دوستي داشتم ساكن محله اي در جنوب تهران كه رتبهء كنكورش زير 300 بود. دانشجوي مكانيك شريف بود. پسر بزرگ خانواده اش بود. پدرش كارگر بود. 8 برادر و خواهر كوچكتر داشت. يك شب خوابيد و صبح بيدار نشد. ميداني چرا؟ كم آورد. دق كرد. چون خانه شان تنها يك اتاق بود و براي بچه يازدهم جائي نداشت... به اين فكر ميكرد كه اگر بخواهد ساعت 8 صبح به امتحان دانشگاهش برسد، ساعت 5 صبح بايد از خانه بيرون بيايد يا زودتر. چون پول بليط اتوبوس را نداشت. اگر پاي برادرش ميشكست خبري از يك صندلي چوبي در خانه اش نبود، پس فكرش هيچوقت به ابهت مبل ها نرسيد. ذهن پر شده با بربري او، هيچوقت در روياي بادام هندي و مغز آجيل شكلاتي نبود...
ميگويند در زمان جنگي به لويي چندم گفتند كه مردم گرسنه اند، حتي نان هم ندارند بخورند. جواب داد: اشكالي ندارد بگوييد كيك بخورند. چند نفر از ما هستيم كه اگر درد اين ملت را بشنويم، در جواب ميگوييم "خوب كيك بخورند" ؟ ... تقصير ما كه نيست؟ مگر نه؟



........................................................................................

[Powered by Blogger]