| ||
|
Friday, April 05, 2002
٭ يه اصلی داشتيم تو يکی از درسامون به نام داستان قورباغهء پخته. قضيه از اين قرار بود که ميگفت اگه يه قورباغه رو بندازی تو يه ظرف آب داغ، يه دفعه واکنش نشون ميده و از ظرف ميپره بيرون. اما اگه بندازی تو ظرف آب معمولی و بعد شروع کنی يواش يواش آب رو گرم کنی، يه جور احساس لختی بهش دست ميده و کم کم ميپزه. اون موقع ديگه نميتونه واکنشی نشون بده. يه وقتی متوجه ميشه که ديگه توان حرکت نداره. قورباغهء پخته رو برای ما تعريف ميکردن که بگن حواستون به اطراف باشه. گاهی يه تغييرات کوچيکی که در نظر اول مهم نيستن شروع يه حرکتيه که نتيجه اش ميشه چيزی که شما دلتون نميخواد. يه جور ديگه اما ميشه به اين قصه نگاه کرد. اگر ميخوای به يه چيزی برسی خيلی عجله نکن. يه حرکت آروم و تدريجيه که ميتونه به هدف برسوندت. اين قضيه آزادی هم انگار برای ما همين طور شده. انگار بايد به شکل تدريجی آزاد شيم. بعضی اونهايی که يه دفعه اومدن ديدن اينجا تو وبلاگ آزادن، خيلی نتونستن طاقت بيارن. يه جورايی آدم وقتی ميبينه يه عده ای که يه ادعاهايی هم تو روشنفکری و نويسندگی و آزادی دارن وقتی رفتن اونطرف آبها و هوای آزاد تنفس کردن و محيطشون يه دفعه از اين رو به اون رو شد، آب و هوای جديد با مزاجشون سازگار نميشه، به اين فکر ميکنه که اصلاحات واقعاً اين قدر تدريجيه که ممکنه قربانيهاش رو نه از يک نسل که از چند نسل بگيره. اين عرايض برای اتفاقاتیه که داره اينجا ميفته.
عرض شد در ساعت 4:27 PM  |  ........................................................................................ |