| ||
|
Thursday, April 04, 2002
٭ بچه که بودم هميشه در گوشم ميخوندن که ديگران. هر غلطی که ميخواستم بکنم اولين چيزی که مد نظرم بود ديگران بودن. کم کم من فراموشم شد. شدم بی اهميت ترين چيزها. حال و هوای جامعه در اون زمان هم که ديگه گفتن نداره. ديديم و ديديد جوونهايی رو که جونشون رو در راه ديگر چيزها و ديگران دادن و شد آنچيزی که همه ميبينيم. نسل من الان بيشتر از هر زمان ديگه ای و بر خلاف خيلی از چيزهايی که سالها در گوشش خونده شده، بدنبال اون چيزی ميگرده که خودش دوست داره، و نه اون چه که ديگران ازش ميخوان. اما هر ديگرانی رو نميتوان ناديده گرفت، حتی اگر من از همه چيز برای من مهمتر باشه. اين ميشه شروع يک تضاد و خدا نکنه که در تضاد ماندگار بشی. هر چيز رو بايد به اندازه خودش اهميت داد. هر ديگرانی بايد در جايگاه خودش قرار بگيره. و من هم جايگاهی برای خودش داره. جايگاهها رو اگر نشناسيم، تضادها شروع به گرفتن قربانی ميکنن و اين قربانی هم ممکن است من باشم و هم ديگران.
عرض شد در ساعت 11:50 PM  |  ........................................................................................ |