عرايض
صفحه اصلی | آرشيو | فرستادن نظرات | عکس

         عرض کنم خدمتتون که ...



Tuesday, March 05, 2002

٭ 
اکبر سردوزامی برای خيلی از وبلاگخوانها اسم شناخته شده ايه. سردوزامی چند وقت پيش وبلاگی راه انداخت به نام قطعات زيبای وبلاگ. ولی خيلی زود کرکرهء اون رو پائين کشيد. اين وبلاگ بخصوص از اين جهت برای من جالب بود که در اون قطعاتی از وبلاگهايی رو ميديدم که شايد در حالت عادی بدليل کثرت وبلاگها امکان سرکشی به اونها رو پيدا نميکردم. اما از اين طريق خوانندهء دائمی اونها شدم. دلايلی که سردوزامی برای برچيدن اين وبلاگ به اونها اشاره کرده، به نظرم دلايل قانع کننده ای نيست. صرف اين موضوع که نميشه تمام وبلاگها رو خوند و بهترينها رو انتخاب کرد برای تعطيل کردن اين ايده حرف جالبی نبود. کسی از سردوزامی يا هيچکس ديگری اين انتظار رو نداره که تمام وبلاگها رو بخونن. قطعاً اگر هم او اين کار رو می کرد، سليقه هر کس با ديگری متفاوته. بنابراين دليلی نداره که تمام انتخابهاش به نظر خوانندگان هم جالب و زيبا باشه. اما قدر مسلم وجود وبلاگهايی از اين قبيل، همونطور که در ابتدا هم گفتم هم فرصتيه برای وبلاگ گردها که راحت تر از بين اين قطعات وبلاگهای مورد علاقه خودشون رو پيدا کنن، هم در حقيقت به وبلاگ نويسها و مخصوصاً اونهايی که تازه اين کار رو شروع ميکنن اين امکان رو ميده که مخاطبين بيشتری داشته باشن. به هر حال من امشب از طريق mail از سردوزامی خواهم خواست که به کارش ادامه بده و از اين طريق هم دوستان ديگر رو به انجام کارهای مشابه دعوت ميکنم. چه بسا که اصلاً با يک کار گروهی، بشه تيمی رو برای انجام اين کار بوجود آورد.

.......................................

از اين جماعت وبلاگنويس، وبلگهای زيادی تا حالا زائيده شده که هر کدوم از ابتدا با قصد و انگيزه و هدف خاصی بوجود اومدن. هدف بعضی اطلاع رسانی بوده، بعضی انتقال تجربه به ديگران، بعضی تخليه وبلاگنويس، بعضی زدن حرفهايي که در جاهای ديگه نميشه اونها رو مطرح کرد و خيلی هدفهای ديگه. اما در بعضی از وبلاگها ميشه روند تغيير رو ديد. اگر به آرشيو بعضی وبلاگها سر بزنيد اين تغييرات براتون ملموستر ميشه. بعضی وبلاگها با يک ايده ای شروع به کار کردن. رفته رفته و به نظرم بدليل بازخورهايی که از خوانندگانشون گرفتن به سمت و سويی کشيده شدن که وبلاگخونها تعيين کردن و الان نويسندگان اونها کم کم دارن تبديل به يه سری وبلاگنويس حرفه ای ميشن با يه سری مخاطب خاص. از طرف ديگه به تعداد وبلاگهايي که کانتر دارن توجه کنين. تعداد وبلاگهای کانتر دار نشون ميده که برای وبلاگنويسها مخاطبينشون از اهميت برخودارن. يا شايد بشه به اين شکل معنی کرد که وبلاگنويس ميخواد بدونه که چه جايگاهی در بين خوانندگان داره (به تفاوت اين دو حالت دقت کنين) چيزی که مسلمه اينه که وبلاگنويسی هم شکلی از ارتباط برقرار کردن و ايجاد يک رابطه اجتماعيه که هر انسانی بهش نياز داره. و البته اينجا هم يک رابطه دو طرفه مورد نظره. منتها اينجا هم بعضی به اين روابط شکل ميدن و اون رو هدايت ميکنن. بعضی هم هستن که خودشون رو بدست جريان ميسپرن تا اين جريان اونها رو به سمتی که ميخواد ببره.

.......................................

امشب تو کلاس زبان که بودم يه قسمت از درس در مورد اين بود که دوست داريد در تعطيلات چه کاری انجام بدين؟ جواب بعضی از بچه ها جالب بود. اينکه اصلاً از تعطيلات خوششون نمياد. چونکه نميدونن چی کار بايد بکنن. همونطور که يه عده ايده ميدادن که اين کار و اون کار رو ميشه انجام داد، يه نفر از همون جماعت اولی برگشت گفت که ما اصلاً ياد نگرفتيم که تعطيلات يعنی چی و چی کار ميتونيم انجام بديم. جداً هم که ما خيلی چيزا هست که ياد نگرفتيم و يا شايد به خودمون ياد نداديم. اين يه سئوال خيلی قديمی و تکراريه که که آيا واقعاً همه چيز رو بايد ياد گرفت؟ من اون موقع شايد تو ذهنم قديميترين موضوعات بود : عشق و نفرت. بالاخره عشق و نفرت ذاتی هستن يا اکتسابی؟ بايد اونها رو ياد گرفت و ياد داد؟ يا اينکه وجود آدم ذاتاً به يکی متمايل ميشه. به هرحال من تصور ميکنم که ميشه اونها رو ياد گرفت و ياد داد و يکی رو جايگزين اون يکی کرد.

.......................................

امروز جايي منتظر تاکسی بودم و مقصدم خيابون فاطمی بود. همينطور که در انتظار تاکسی بودم، بين جمعيت مثل اين فروشنده هايی که جنسشون رو تبليغ ميکنن داد ميزدم «سرِ فاطمی، سرِ فاطمی». حالا فرض کنين که يه خيابونی به اسم شما بود و همونطور که شما کنار خيابون وايسادين، يه نفر داره داد ميزنه و سر شما رو صدا ميکنه. مثلاً «سرِ رضا ... سرِ رضا». چه حالی بهتون دست ميداد؟



........................................................................................

[Powered by Blogger]