عرايض
صفحه اصلی | آرشيو | فرستادن نظرات | عکس

         عرض کنم خدمتتون که ...



Friday, March 01, 2002

٭ 
عجب امتحانی دادم. واقعاً که! از ساعت 12 از خونه زدم بيرون، برم پيش يکی از دوستام که اونم امتحان داشت. تلفن زده بود و بهم گفته بود که من فلان جا رفتم سلمونی بيا همونجا. خلاصه 12 و ربع رفتم ديدم که با داداش کوچيکش اونجاست. يارو آرايشگر هم داشت موهای يکي ديگرو کوتاه ميکرد. طرف دهن ما رو سرويس کرد. تا موهای اينا رو کوتاه کنه ساعت شد از 1.5 گذشت. اما يه چيز جالبی هم اونجا ديدم که تا حالا جايي نديده بودم. يه کيفهای کوچيکی درست کرده بود که توی هر کدوم يه حوله بود، دو تا بورس، يه شونه و يه دونه هم جای تيغ. طرف ميگفت که از بعد عيد تصميم داره برا هر کدوم از مشتريا که بخوان يه دونه از اين کيفها بذاره تو مغازه بعنوان لوازم شخصی همون مشتری. يه کد ميده و هر وقت مشتری بياد از لوازم شخصی همون مشتری براش استفاده ميکنه. هر کيفی هم قيمت گذاشته بود 2500 تومن. بگذريم. تازه بعد اينکه ما اومديم بيرون کاشف بعمل اومد که ای بابا، با اينکه يه رشته امتحان داريم من بايد برم پلی تکنيک و اون بايد بره علم و صنعت. نهارم که نخورده بوديم با اين دوری راهم که وقت نداشتيم ديگه ساعت شده بود دو. رفتيم آيدای شهرآرا دو تا کالباس مرغ با قارچ خريديم که مثلاً در وقت صرفه جويي کرده باشيم. چشمتون روز بد نبينه، من هنوز دارم بوی اون اشغالا رو از تو معده ام حس ميکنم. من که ماشين داشتم گفتم که من تا يه جايي ميرسونمت. گذاشتمش تا رسالت و حالا بايد خودم برميگشتم. ساعت 10 دقيقه به سه رسيدم پلی تکنيک. ولی مشکل هميشگی. مگه جای پارک پيدا ميشه. به هر بدبختی که بود يه تو کوچه های اطراف ماشينو گذاشتم و بدو رفتم اونجا. آخ که من اصلاً از اين دانشگاه خوشم نمياد. نميدونم چرا. ولی احساس ميکنم که تمام در و ديوارش يه جوره خاصيه. دلگيره. غم ازش ميباره. تا من بفهمم که کجا باید برم و سالن و بعدشم صندلیم رو پيدا کنم امتحان شروع شد. تازه قبلش گلاب به روتون دستشويی رو هم به هر جون کندنی بود پيدا کرده بودم. اما مواد امتحانی رشته مديريت اجرايي (MBA) :
زبان انگليسی : بنده که مرخصم. مخصوصاً که همش لغت بود و اصلاً لغتهاش به گوش من آشنا نبود.
دانش عمومی در زمينه مسائل مديريت : بفرماييد همون رياضيات، همون جبر خودمون
اطلاعات عمومی : باز فکر کنم تو اين وضعم يه خورد بهتر باشه. البته دليلش اينه که تو بقيه اوضاع افتضاح بود.
ادبيات فارسی : بله، ادبيات فارسی. کلی شعر با يه مشت متنهای اجغ وجغ که يالا معنی اينها چيه.
رياضيات عمومی 1 و 2 فنی : آقا اين يکی که اوضاع خيلی خراب بود. اصلاً فکر نميکردم که هيچی هيچی يادم نباشه. بابا همش 6،7 سال گذشته. به هر حال ديدم که صلاح در اينه که يکی در ميون بزنم : ب، ج، ب، ج، ... تا آخر
يه سری سئوال ديگه هم بود که اصلاً يادم نيست تو کدوم قسمت بود. شايد تو همون دانش عمومی. اين تيپ سوال رو دفعه اول بود ميديدم (چه قد من امروز چيز ياد گرفتم!!) يه سئوال بود بعد دو تا عبارت. جواب رو بايد اينطوری انتخاب ميکردی : اگه با يکی از عبارتها ميشه جواب سئوال رو داد و با اون يکی نميشه الف درسته. اگه با هردوتا عبارت با هم ميشه ب درسته. اگه با هر کدوم عبارتها به تنهایی ميشه ج درسته و اگه اصلاً با هر دو عبارت نميشه جواب سئوال رو داد د درسته. یه چيزی تو اين مايه ها.
خلاصه از 4 ساعت وقت امتحان. من 2.5 ساعت نشستم. 2 ساعتش هم برا اين بود که روم نميشد پا شم برم وقتی همه اين قد دقيق نشستن. يه چيز مهم ديگه. پذيرايي يه بسته بيسکويت کرمدار شيرين عسل که 4 تا دونه توش بود.
خلاصه اينکه اگر کسی ميخواد برای سال ديگه امتحان فوق بده و دنبال يه نفر ميگرده که با هم درس بخونن. من پايه ام.



........................................................................................

[Powered by Blogger]