| ||
|
Sunday, February 24, 2002
٭ rمیگوید : "من گوسفند را دوست دارم. گوسفند به من شیر میدهد. من گوسفند را دوست دارم. من به گوسفند علف میدهم. وقتی در صورت معصومش نگاه میکنم از این که در پشت آن چشمها چیزی نیست کیف میکنم. اگر گوسفند نبود، استرالیا استرالیا نمیشد. اگر گوسفند نبود کارخانه ایران مرینوس تعطیل میشد. من گوسفند را دوست دارم. گوسفند هر جا من بخواهم میخوابد. هر جا من بخواهم میچرد. هر چه من بخواهم میخورد. من هر وقت دوست داشته باشم گوسفند را میدوشم. هر وقت دلم خواست گوسفند میکشم تا از جگرش بخورم. هر وقت دلم خواست لباسش را در میاورم تا برای خودم لباس ببافم. بره اش را کباب میکنم و نوش جان میکنم، اما او فقط نگاهم میکند. گوسفند برای من گوسفند تولید میکند. وقتی گوسفندها زیاد باشند من از اینکه برای آنها آواز بخوانم بیشتر لذت میبرم. از اینکه به صدای ساز من گوش میکنند هیجان زده میشوم. از این که برایم بع بع میکنند خوشم می آید. گوسفند خیلی خوب است. گوسفند فقط از من علف میخواهد تا نمیرد. من گوسفند را خیلی دوست دارم."
میگوید : "من تو را دوست ندارم. تو گوسفند من نیستی." عرض شد در ساعت 9:52 PM  |  ........................................................................................ |