| ||
|
Saturday, February 16, 2002
٭ وقت نهار مخصوصا براي اونهايي که شاغل هستن فرصت خيلي خوبيه که راجع به خيلي مسائل صحبت کنن. من خودم خيلي از خبرها رو تو اين زمان ميشنوم. چه اونهايي که مربوط به امور مملکت ميشه و به قولي کشوری و لشکريه، چه اونهايي که مربوط به خود کاره، از نکات ويژه و مثبت اين زمان يکي هم اينه که بازار غيبت خيلي داغه!!! غيبت پشت سر بقيه همکارا که سر اين ميز با شما نيستن خودش يه عالمي داره، مخصوصا اگه بجز ميزشون، جنسشون هم با شما فرق کنه. منظورم اينه که از طايفه نسوان باشن. حتما تو ميز اونها هم صحبتهای مردونه بيشتر از حرفای زنونه است. خلاصه اينکه امروز هم بازار غيبت براه بود و از جمله يه موردش پشت سر يکی از دخترای همکارمون. اول اين رو بگم که تو محل کار من بجز خانومايي که کارشناس هستن چند تا هم منشی هست. يکی از اينا منشی يه آقای خارجيه. حرف امروز هم راجع به همين دختره بود. بحث رسيده بود به اينجا که فلانی چقد خودشو ميگيره و انگار که از کجا افتاده و اينجوری ادامه پيدا کرد که چند دفعه تا حالا کی و چه جوری حال اينو گرفته. مثلا يکي از همکارامون با غرور ميگفت که آره يه دفعه مامانش اشتباهی به من تلفن زد و ميگفت با خانم فلاني کار داره و آدرس داده بود که همونی که مترجمه. ايشونم که مثلا ميخواسته حالی از طرف بگيره گفته بود آها همونی رو ميگي که منشيه؟ بگذريم از اين که من نفهميدم بالاخره اين وسط اصلا حالی از کسی گرفته شد يا نه؟ ولی واقعا چرا ما دنبال اين هستيم که حال همديگرو بگيريم. جدا حال ما رو تا حالا کم گرفتن که خودمونم بيايم از اين کارا بکنيم. حال من يکي رو که سر کار رئيسم به اندازه کافی ميگيره. بيرون محل کار هم يه نگاهي به دور و برت کنی بسه. تو رو خدا دست از سر من يکي بردارين که ديگه حالی برام نمونده.
عرض شد در ساعت 11:47 PM  |  ........................................................................................ |